در دیده عشقِ من نگنجد شب و روز
این دیده عشق، دیدهدوز است عجب!
یکی عشق را همچون شرابِ ربانی میبیند که قطرهای از آن «بیخان و مان و مست و حیرانت کند» و «دیده عشق دیدهدوزت میکند»
و دیگری عشق را به مثابه آتشی میبیند که سالک پروانهوار خود را در آن میاندازد تا به رنگِ آتش دربیاید