نقد فیلم دورافتاده ؛ روایتی از رشد و تنهایی در یک جزیره دور افتاده

چهار شنبه, 12 آذر,1399

نقد فیلم دورافتاده ؛ روایتی از  رشد و تنهایی در یک جزیره دور افتاده

یک مدرس دانشگاه گفت: کرونا ما را به جزیره تنهایی خودمان تبعید کرده است باید به درون خودمان بنگریم؛ عملگرا بودن مهمترین کاراکتر در جزیره تنهایی است.

فرزانه زحلی، مدرس دانشگاه و منتقد سینما به خلاصه‌ای از این فیلم «دورافتاده» اشاره کرد وگفت: چاک نولاند بازیگر اصلی فیلم است که با سقوط هواپیمای او به داخل اقیانوس در حالی که تمام همکارانش جان خویش را از دست داده‌اند زنده می‌ماند. او راهی به جز سعی و تلاش برای ادامه بقا و فائق آمدن بر موانع طبیعی ندارد، از طرفی همان انسان متعهد به عشق و مسئولیت است و از طرفی ناخواسته به انسانی اولیه که بزرگترین هدفش ادامه حیات است تبدیل شده، وی با گشودن یکی از بسته‌های پستی و یافتن یک توپ والیبال با آن توپ بی‌جان ارتباطی عاطفی برقرار می‌کند و نام آن را ویلسون می‌گذارد که نشان از نیاز انسان به ارتباط و در میان گذاشتن احساس با فرد دیگر را دارد.

وی افزود: با وجود همه‌ سختی‌ها او آتش به راه می‌اندازد و حیات خود را تضمین می‌کند و از پس موانع برمی‌آید که نشان از پیشرفت سریع انسان و حرکت به سمت تمدنی نوین‌تر و متعالی‌تر دارد. وی پس از گذراندن چند سال تصمیم می‌گیرد با قایقی که می‌سازد خود را از آنجا برهاند و به آن وضعیت پایان دهد. وی به میان اقیانوس می‌رود و ویلسون را از دست می‌دهد که نشان از دل کندن از علائق و رهائی به سمت آینده و فرداهاست.

زحلی یادآور شد: چاک نولاند را بعد از مدتی در میان اقیانوس می‌یابند و با هواپیما به شهر خویش بازمی‌گردد در حالی که همسر او با مرد دیگری ازدواج کرده و شرایط با گذشته بسیار متفاوت است، وی در عشق خود پایدار بود و آن عشق، وی را زنده نگه داشت ولی همسرش را چنین نمی‌بینیم. وی همان فرد متعهد مسئول است که تصمیم دارد تنها بسته‌ پستی را به صاحبش برگرداند و هنگامی که به آنجا می‌رود و بسته را به صاحب آن می‌رساند در میان مزارعی قرار می‌گیرد که چهار طرفش جاده‌هایی نا محدود است، او به هر چهار طرف نگاه می‌کند اما نمی‌داند کدام طرف را می‌خواهد. از دنیایی آمده که بقا بزرگ‌ترین هدف بوده و به دنیایی پا گذاشته که بقا ساده است اما انسان‌ها به تعهدات خود شاید خیلی هم وفادار نیستند.

این مدرس دانشگاه خاطر نشان کرد:  وقتی ما داستان را نگاه می‌کنیم یک آدم سفری را آغاز می‌کند، ما می‌توانیم نقد اسطوره‌ای داشته باشیم. مردی به خودشناسی و به معرفت جهان شناسی می‌رسد؛ یعنی خودشناسی پایه و اساس جهان شناسی می‌شود؛ در واقع انسان بدون شناخت خودش نمی‌تواند جهان خودش را بشناسد و وقتی این فرد وارد این سفر اسطوره‌ای می‌شود درست مانند اساطیر و قهرمانان اسطوره می‌رود و دستاوردی می‌آورد که دستاورد برای ایشان شناخت خود، احترام به حرمت‌های دیگران و کشف دنیا است و اینکه می‌تواند عاشق شخص دیگری باشد،  می‌تواند نیکوکار باشد و پیغام‌ها و یادداشتهای دیگران را به دستشان برساند.

وی یادآور شد: این فیلم درون مایه عرفانی دارد و ما قهرمانی داریم که به دنبال خودشناسی است. برای اینکه به دنبال خودشناسی برود و فضایی را هنرمند معرفی می‌کند و آن افتادن در یک جزیره تنهایی است و در این جزیره تنهایی برخلاف آنچه همگان فکر می‌کنند نه نتها نمی‌پوسد و منفعل نیست؛ بلکه خودش را با جهان پیرامون تطبیق می‌دهد و می‌تواند با کشف ابعاد خود به شناخت خود برسد. خودشناسی یک وجه مهم عرفانی این شخصیت است.

زحلی گفت: می‌توانیم به ارجاعات مذهبی فیلم اشاره کنیم اشاره به داستان حضرت یونس و همراهی نهنگ دریا که در داستان حضرت یونس، یونس در دل نهنگ می‌رود؛ اما در فیلم در پناه آن همجوار است و می‌توانیم داستان‌های مذهبی حضرت موسی را ببینیم. به نظر من عنصر اصلی این فیلم آب است. آب روان، آب شونده و آبی که می‌رود و می‌آید و هر لحظه دچار تغییر و حرکت می‌شود و این دگرگونی میمونی است که همان آبی که می‌تواند ما را غرق کند همان آبی است که در سکانس پایانی فیلم باران عشق، چتری از عشق را برای اینها فراهم می‌کند آبی که ممکن است آدم را خفه کند آب شیرین تهیه کند، بیاشامد و به زیستن خود ادامه دهد و وجه دوسویه عناصر را در این فیلم می‌بینیم. آتش که خانمان سوز است؛ درختان را می‌سوزاند و آسیب رساننده است در جای دیگر برای ادامه زندگی مثل انسان بدوی و اولیه شروع می‌کند به درست کردن آتش.

این تحلیگر سینما اظهار کرد: یک سوی خیلی خاصی که مغفول مانده است، بحث فرهنگ است؛ فرهنگ شکل و به کارگیری دانایی برای ساختن هستی آدمی است؛ در واقع دانایی را برای ساختن در نظر بگیریم، این یک معنای عام فرهنگی است وقتی این آدم می‌تواند به یک جزیره‌ای که نهادهای اجتماعی نیستند، تکنولوژی و صنعت نیست هیچ چیزی از جلوه‌های مدرن وجود ندارد، متوجه می‌شود باید به شناخت خودش روی بیاورد و باید آتش به پا کند، غذا درست کند متوجه می‌شود شب و روز را کنترل کند، تاریخ را نگه دارد و وقتی از حالت افتادن به آنجا خارج شد، شروع می‌کند، می‌فهمد و به یک آدم متمدن تبدیل می‌شود و روشی برای زیستن آگاهانه خود پیدا می‌کند که این آدم سرنوشت خوبی دارد حق ادامه حیات دارد، اگر این آدم نمی‌توانست به دانایی دست پیدا کند حق حیات داشت؛ اما توان حیات نداشت و می‌مرد.

زحلی ادامه داد: اینجا انطباق هماهنگی با طبیعت است این آدم جزئی از طبیعت می‌شود و نمی‌خواهد آنجا را کنترل کند و سرور و سالار طبیعت نمی‌شود که زمان را کنترل کند برای همین است خانه‌ای دارد که از معماری طبیعت استفاده می‌کند و چیزی در این جزیره ندارد و در نهایت خودش و خودش و جهان پیرامونش است که به یک تن واحده تبدیل می‌شود که باید دراین چرخه حیات تن واحده خود را تغذیه کند، که از آفتاب انرژی زیستن را می‌گیرد و از نارگیل برای زنده ماندن تغذیه می‌کند و به هر حال جزئی از طبیعت می‌شود.

وی گفت: مامور پست یک بسته را که عکس دوبال روی جعبه‌اش دارد را باز نمی‌کند، ما این را حدس می‌زنیم که راز سر به مهری دارد که وظیفه‌اش رساندن پیام است و وظیفه داشته است که این راز سربه مهر را به صاحب اصلی خودش برساند؛ اینجا نکته ظریفی است که مأمور پست وظیفه‌اش رساندن پیام است؛ اما در جزیره این بسته را از میان بسته‌ها باز نکرد؛ در واقع آدم وقتی معنا پیدا می‌کند که به وظیفه و رسالتش عمل کند ممکن است محتویاتش یه نامه باشد و یا یک جواهر باشد و شاید یه چیز کم ارزشی باشد؛ اما مأموریت رسالت خودش است که رساندن پیام است و آن را انجام می‌دهد. در تنهایی عاشق زندگی می‌شود و امید به زندگی دارد، این آدم، آدم فرهنگی است. آدم فرهنگی به رسالت خودش عمل می‌کند هر چه با فرهنگتر باشیم در انجام وظیفه‌های انسانی عمیق تر خواهیم بود.

زحلی یادآور شد: بازیگر اصلی فیلم از زمانی که وارد جریان هبوط می‌شود و در جزیره است همیشه زخمی است و همواره دردی را تحمل می‌کند مرتب یک زخمی هست بدون زخم نمی‌توان زندگی کند و به یک نکته ظریفی می‌توان اشاره کرد که به معنای عرفانی دورافتادگی از خودش اشاره دارد و از عینیت خودمان دنبال مفاهیم نگردیم اولین صحنه را بسازیم و از عینیت فیلم به معنا برسیم.

وی گفت: جهان مدرن به شدت شلوغ است؛ اما در جزیره یک سکوتی دارد که وقتی در جزیره است به درون گرایی می‌رسد، آنجا رشد می‌کند و امید به زندگی دارد. شاید نامأنوس باشد در این دوران کرونایی مدام از اطرافیان می‌شنویم که درخانه مانده‌ایم و بیمار و روانی شده‌ایم و در خانه پوسیده‌ایم؛ اما از بعد دیگر باید بنگریم که دورافتادن از اقوام، خویشان و نهادهای اجتماعی شاید یک مقداری خوشایند هم باشد که درخانه هستیم و حالمان را خوب کنیم. کرونا ما را به جزیره تنهایی خودمان تبعید کرده است و باید ببینیم ما خودمان در درون خودمان چه توانمندی‌هایی داریم و به جای غر زدن، عملگرا باشیم؛ عملگرا بودن مهمترین کاراکتر در جزیره تنهایی است. شخصیت اصلی فیلم شروع می‌کند از توانمندی‌هایی که خدا به او داده است استفاده می‌کند و شروع می‌کند به عمل کردن.

زحلی در پایان افزود:  اگر می‌خواهیم موفق باشیم باید عملگر ا باشیم و کار به عمل است نه به سخنرانی. نسل جدیدمان را عملگرا تربیت کنیم و در این جزیره‌های تنهایی شکوفا کنیم، رشد کنیم و راه حل پیدا کنیم و به قول تولستوی زندگی تغییر است نه نقدیر پس باید از ساحل آرام تقدیرها گذشت و به اقیانوس متلاطم و نا آرام پیش رو شتافت.

در ادامه هدی اصل روستا، کارشناس فرهنگی جهاددانشگاهی واحد البرز گفت: به همت معاونت فرهنگی جهاددانشگاهی البرز دومین نشست از سلسله نشست‌های نقد و بررسی فیلم با عنوان فیلم «دورافتاده« فیلمی حماسی درام محصول سال 2000 و به کارگردانی «رابرت زمیکس» با راهبری فرزانه زحلی، مدرس دانشگاه به صورت غیرحضوری و مجازی برگزار شد.

وی افزود: نشست نقد فیلم مانند کلاس درس است و هدف اصلی تنها تماشای فیلم نیست؛ بلکه باید راجع به داستان فکر کنید تا از این کلاس درس، نتیجه بگیرید. گاهی با کمک فیلم‌ها می‌‌توان شیوه بهتری برای زندگی کردن را در زمان ‌نسبتا کوتاهی به افراد آموزش داد.

اصل روستا خاطرشان کرد: روبه رو نشدن ما با احساسات و افکاری که دانسته یا نادانسته پنهان‌شان کردیم و سراغشان نمی‌رویم علت اصلی بسیاری از اختلالاتی است که فرصت زندگی سالم را از ما می‌گیرند، از نظر روانشناسان، فیلم دیدن، می‌تواند فرصت روبه رو شدن با این احساسات را برای ما ایجاد کند.

وی یادآورشد: آن چیزی که مهم است این است که با نقد فیلم تلنگری در ذهن ناخودآگاه ما ایجاد می‌شود و می‌توانیم با مطالعه کتاب در مورد موضوعات مختلف فیلم دایره اطلاعتمان را گسترش دهیم.

اصل روستا گفت: در فیلم دورافتاده شخصیت اصلی فیلم به جزیره‌ای دورافتاده سقوط می‌کند که برای ارتباط با دیگری و تبادل احساسات خود مجسمه‌ای می‌سازد به نام «ویلسون» که ناخودآگاه ذهن را متوجه نویسنده‌ای به نام «کالین ویلسون» سوق می‌دهد که ویلسون بر این باور است که «انسان در زمان بیداری نیز در «حالت خواب» به‌سر می‌برد و تنها در لحظات بحرانی هم‌چون رو در رو شدن با مرگ یا احساس شدید غیر بدنی است که جرقه‌های از بیداری روحی در او زده می‌شود. وی معتقد است که انسان با تمرکز ویژه بر زمان حال و عمل کردن در این زمان کنونی می‌تواند آگاهانه آن حالت بیداری را در خود ایجاد کند.»

وی در پایان افزود: «توان‌های نهانی در آدمی» و «سفر به ناشناخته‌ها: نیروهای اسرارآمیز بشر» از کتابهای ترجمه شده ویلسون است و برای درک بهتر فیلم می‌توانیم این کتاب‌ها را مطالعه کنیم.

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به معاونت فرهنگی جهاددانشگاهی می باشد و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است.
Copyright ©2024 - All rights reserved.
آدرس آی پی: 3.137.190.6 سیستم عامل: Unknown مرورگر: Mozilla تاریخ مشاهده: شنبه, 03 آذر,1403