در راه رساندن دين و احكام تو تن خويش را آماج هر گونه آزار ساخت و در دعوت مردم بسوى تو با خويشاوندانش كه زير بار نمی رفتند دشمنى آشكار نمود
یُؤْلِمُنى ما یُؤْلِمُهُمْ
مى آزارد مرا هرچه ایشان را بیازارد
جلسه نود و چهارم
دفتر سی و سوم: آزار نیکان – قسمت اول– دوشنبه 1400/02/20 -27رمضان المبارک
در نود و چهارمین جلسه از درسگفتار پرده پوشانی، پرده انداز، دکتر پایداری، قسمت اول از سی و سومین دفتر با عنوان آزار نیکان پیرامون عبارت یُؤْلِمُنى ما یُؤْلِمُهُمْ آغاز نمودند و به شرح و تفسیر پرداخت که اهمّ روایات طرح شده به ترتیب زیر می باشد:
ابان از سليم و عمر بن ابى سلمه نقل كند، و گزارش هر دو يكى است، اين دو گفتند كه: معاويه در دوران خلافتش پس از كشته شدن امير مؤمنان (صلوات اللَّه عليه) و صلح حسن عليه السّلام، به قصد انجام حجّ از دمشق به مدينه آمد. مردم مدينه به پيشواز او شتافتند.
معاويه دريافت كه استقبالكنندگان قريش بيشتر از انصار هستند. علّتش را پرسيد. به وى گفته شد: آنان فقيرند و چهار پايى نداشتهاند كه بيايند. معاويه به قيس بن سعد بن عباده رو كرد و گفت: اى گروه انصار! شما را چه شده كه همراه برادران قرشى خود به پيشوازم نشتافتيد؟ قيس كه رئيس انصار و پسر رئيسشان بود گفت:
اى امير المؤمنين! نيامديم چون چهارپايى نداشتيم. معاويه گفت: پس شتران كجايند؟! قيس گفت: آنها را در نبرد بدر و احد و ديگر نبردهاى رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلم آنك كه در راه اسلام با تو و پدرت مىجنگيديم از دست داديم، تا كه دين خدا غالب آمد و شما آن را ناخوش داشتيد. معاويه گفت: خداوند بر ما ببخشايد. قيس گفت: رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلم فرمود: شما به زودى پس از من فردى خودخواه و مستبد را خواهيد ديد.
معاويه گفت: به شما چه دستور داد؟ قيس گفت: ما را فرمود كه صبر كنيم تا كه او را ملاقات نمائيم. معاويه گفت: خوب! پس صبر كنيد تا او را ملاقات كنيد! سپس قيس گفت: اى معاويه! ما را به خاطر شتران ما سرزنش مىكنى؟ به خدا سوگند! در نبرد بدر با همين شتران شما را ملاقات نموديم كه مىكوشيديد تا نور خدا را خاموش كنيد و نام و نشان شيطان را بالا بريد، بعدها تو و پدرت ناخواسته به اسلام درآمديد، اسلامى كه ما به نام آن و در راه آن با شما جنگيديم.
معاويه به وى گفت: گويا به خاطر پيروزيت بر ما مىخواهى بر ما منّت نهى! به خدا سوگند كه عزت و عظمت قريش از اسلام است! آيا شما انصار مىخواهيد با يارى رساندن به رسول خدا كه از قريش بود و پسر عموى ما و از ما بود بر ما منت نهيد، عزت و عظمت از ما است زيرا خداوند شما را ياران و پيروان ما قرار داد و به وسيله ما شما را هدايت كرد!! قيس گفت: «خداوند محمّد صلّى اللَّه عليه و اله و سلم را رحمتى براى جهانيان برانگيخت، او را به سوى همه مردم؛ به سوى جن و انس، سرخ و سياه و سفيد مبعوث داشت، او را براى نبوتش برگزيد و به انجام رسالتش مخصوص داشت. نخستين كسى كه او را تصديق كرد و به او ايمان آورد پسر عمويش على بن ابى طالب بود، ابو طالب عموى رسول بود و از او دفاع مىكرد و دشمنانش را از او باز مىداشت و ميان او و كافران قريش حايل مىشد كه مىخواستند او را بترسانند يا آزارش دهند، و او را به ابلاغ رسالات پروردگارش تشويق مىنمود. رسول خدا با وجود ابو طالب از اذيت و آزار مصون بود تا كه عمويش ابو طالب درگذشت و پسرش على را فرمود كه همراه و ياور پيامبر باشد. على همراهيش كرد و ياريش نمود و در همه سختىها و تنگناها و تهديد و ترسها جان خويش را نثارش كرد و به اين خاطر بود كه خداوند از ميان قريش على را مخصوص گردانيد و از ميان همه عرب و عجم گراميش داشت. رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلم همه فرزندان عبد المطلب را كه در ميانشان ابو طالب و ابو لهب نيز بودند، گرد آورد. آنان در آن روز چهل نفر بودند. رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلم دعوتشان نمود. در آن روز على عليه السّلام خادم رسول بود. در آن روز رسول خدا كه در خانه عمويش ابو طالب بسر مىبرد، فرمود: كدامتان مىخواهيد برادرم، وزيرم، وارثم و جانشينم در ميان امتم و ولىّ هر مؤمنى پس از من باشيد؟ همه خاموش شدند، تا كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلم سه مرتبه اين جمله را تكرار فرمود. على گفت: من، اى رسول خدا! كه درود خدا بر تو باد. رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلم سر على را در دامنش گذاشت و زبان در دهانش نهاد و فرمود: پروردگارا! او را از دانش و آگاهى و فهم سرشار كن، سپس به ابو طالب فرمود: اى ابو طالب! از هم اكنون حرف پسرت را گوش كن و مطيع او باش كه خداوند او را نسبت به من مانند هارون نسبت به موسى قرار داد. رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم ميان مسلمانان پيمان برادرى بست و ميان خود و على نيز پيمان برادرى برقرار نمود».
قيس چيزى از مناقب على عليه السّلام را فرو گذار نكرد و همهاش را بيان نمود و با آنها عليه معاويه استدلال و احتجاج كرد و گفت: جعفر بن ابى طالب كه با دو بال در بهشت پرواز مىكند و خداوند از ميان مردم تنها او را به اين ويژگى مخصوص داشت از اين خاندان است، حمزه سيد الشهداء از اينان است، فاطمه سرور زنان دو جهان از اين خاندان است. اى معاويه! اگر رسول خدا و خاندان و عترت پاكش را از قريش جدا كنى به خدا سوگند ما از شما قريش بهتريم و خدا و رسولش و اهل بيت رسول، ما را بيشتر از شما دوست دارند. رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلم كه درگذشت، انصار نزد پدرم سعد آمدند و گفتند: «جز با سعد بيعت نكنيم». قريش با تمسّك به دليل و حجّت على و خاندانش و با توسل به حق على و خويشاوندى او با رسول خدا با ما به نزاع پرداختند! براى قريش مهم نبود كه در حق انصار ستم ورزند يا كه به خاندان محمّد صلّى اللَّه عليه و اله و سلم ستم كنند. حال آنكه به جانم سوگند با وجود على بن ابى طالب و فرزندانش پس از او، هيچ يك از انصار و قريش و هيچ يك از عرب و عجم را در خلافت حق و بهرهاى نيست.
معاويه خشمگين شد و گفت: اى پسر سعد! اين حرفها را از چه كسى گرفتى و از چه كسى روايت مىكنى و از چه كسى شنيدهاى؟ پدرت اينها را به تو گفته و از او گرفتهاى؟ قيس گفت: از كسى شنيده و گرفتهام كه از پدرم بهتر و برتر بود و بر من حق بزرگترى از پدرم داشت. گفت: او كيست؟ گفت: او امير مؤمنان على بن ابى طالب، عالم اين امت و معيار تديّن و صدّيق و فاروق اين امت است، كسى كه خداوند در بارهاش نازل كرده و فرمود: «بگو بس است مرا خدا كه ميان من و شما گواه باشد و كسى كه نزد او علم كتاب است». قيس همه آياتى را كه در باره على عليه السّلام نازل شده بود، خواند.
معاويه گفت: صديق امّت، ابو بكر است و فاروق امّت، عمر و كسى كه علم كتاب نزد او است عبد اللَّه بن سلام است! قيس گفت: شايسته اين عناوين و سزاوار آنها كسى است كه خداوند در بارهاش فرموده: «آيا كسى كه از پروردگارش بيّنهاى دارد و در پى آيد او را شاهدى از خودش ...» و كسى كه خداوند در بارهاش نازل كرده: «همانا كه فقط تويى هشداردهنده و براى هر قومى هدايتكننده». به خدا سوگند! اين آيه نازل شده بود: «و على براى هر قومى هدايتكننده است» و شما آن را حذف كرديد. كسى كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلم او را در غدير خم به امامت و ولايت امّت منصوب داشت و فرمود: «هر كه را من سزاوارتر از او به خودش هستم على سزاوارتر از او به خودش مىباشد»، رسول خدا در غزوه تبوك به او فرمود: «تو نسبت به من مانند هارون نسبت به موسى هستى با اين فرق كه پس از من پيامبرى نيست».
معاويه آن روز در مدينه ماند، پس از شنيدن سخنان قيس، جارچىاش جار زد كه: «بدانيد! هر كس حديثى در مناقب على بن ابى طالب يا فضايل خاندانش روايت كند، بريء الذّمه است و بر خويش كيفر روا داشته است» معاويه اين فرمان را به سراسر بلاد، براى كارگزارانش بخشنامه كرد. از آن پس در هر جا و هر روستا خطيبان بر منبرها شدند و لعن بر على بن ابى طالب و بيزارى از او را آغاز كردند و از او و خاندانش عليه السّلام به زشتى ياد كردند و چيزهايى به آن حضرت و خاندانش نسبت دادند كه در آنان نبود.
--دعاى دوم از دعاهاى امام عليه السّلام است پس از اين ستايش در درود بر رسول خدا- صلّى اللّه عليه و آله
- گفتهاند: فائده صلوات بر آن حضرت براى فرستنده است كه بر اثر اين عمل پاداش ميبايد، زيرا خداى تعالى درجه و مقامى بآن بزرگوار داده و نعمتهائى باد بخشيده كه درود و دعا بر آن چيزى نميافزايد، و گفتهاند: فائده آن در خواست بالا بردن درجه و افزوده شدن پاداش آن حضرت هم هست، زيرا نعمتهاى خدا را اندازه نيست، و بر اين گفتار اخبار رسيده از معصومين عليهم السّلام دلالت دارد، و روايات در فضل و برترى صلوات فرستادن بسيار است از آن جمله: از حضرت صادق عليه السّلام رسيده كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: هر كه بر من درود فرستد خدا و فرشتگان بر او درود فرستند پس هر كه خواهد كم و هر كه خواهد بسيار درود فرستد، و هم از آن حضرت رسيده كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: ارفعوا اصواتكم بالصّلوة على فانّها تذهب النّفاق «صداهاتان را بدرود بر من بلند كنيد كه نفاق و دو روئى را از بين ميبرد» و درود بر آن حضرت در غير نماز و هنگاميكه نام او برده نشده مستحب است و درود و تشهد نماز و هنگاميكه نام آن بزرگوار برده شود و اگر چه شنونده مشغول بنماز باشد واجب ميباشد، و اگر شنونده نام آن حضرت در نماز درود نفرستاد گفتهاند: نماز او باطل نميشود، و اگر نام آن حضرت پى در پى برده شود براى كسيكه مشغول نماز است پى در پى درود فرستادن واجب نيست، و گفتهاند: واجب، درود فرستادن بر آن حضرت است و درود بر آل او براى كمال و برترى آنست، و گفتهاند: درود بر آل نيز واجب است و اين قول درست است و اخبار بر درستى آن بسيار ميباشد، از آن جمله رسول اكرم- صلّى اللّه عليه و آله- فرموده: لا تصلّوا علىّ الصّلوة البتراء، فقالوا يا رسول اللّه ما الصّلوة الببتراء؟ قال ان تقولوا: اللّهم صلّ على محمد، بل قولوا: اللّهم صل على محمّد و آل محمّد «بر من درود بى دنباله نفرستيد، گفتند: يا رسول اللّه درود بى دنباله چيست؟ فرمود: اينكه ميگوئيد:
اللّهم صل على محمّد، بلكه بگوئيد: اللّهم صل على محمّد و آل محمّد، و درود در آغاز دعا بر آن حضرت و آل او براى آنست كه با آن حاجت روا ميشود، حضرت صادق عليه السّلام فرموده: هر كه را بخداى عزّ و جلّ حاجتى باشد هنگام شروع بدرخواست بر محمّد و آل او درود فرستد پس حاجت خود را بخواهد و باز بر محمّد و آل او درود فرستد، زيرا خداى عزّ و جلّ كريمتر و بخشندهتر است از اينكه دو طرف حاجت را بپذيرد و وسط را نپذيرد، چون درخواست درود بر محمّد و آل او پذيرفته است، و ناگفته نماند كه درود بر آن حضرت و بر آل او در نوشتهها بايد بطور آشكار نوشته شود نه بلفظ صلعم و مانند آن كه كمترين زيان آن از دست دادن پاداش بزرگ آن است، از رسول خدا- صلّى اللّه عليه و آله- رسيده كه فرمود: هر كه در كتابى بر من درود فرستد همواره فرشتگان براى او استغفار نموده آمرزش ميطلبند ما داميكه نام من در آن كتاب است):1 و سپاس خداى را كه بمحمّد پيغمبرش- صلّى اللّه عليه و آله- بر ما منّت نهاد (او را بما ارزانى داشت) منّتى كه امّتهاى گذشته و مردم پيش از ما از آن بى بهره بودند بقدرت و توانائى كه از چيزى هر چند بزرگ باشد ناتوان نيست و چيزى از آن نميرهد اگر چه خرد باشد (واو در و سپاس خداى را عطف است بآنچه در دعاى يكم بيان شد، زيرا امام عليه السّلام اين دعاء را بآن وصل مينموده، چنانكه از ظاهر عنوان اين دعا بدست ميآيد، يا اينكه و او استيناف است، و اين جمله از دعاء اشاره است بقول خداى تعالى:
لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ يعنى خدا بر اهل ايمان منّت نهاد كه فرستادهاى از خودشان در ميان آنها بر انگيخت كه بر آنان آيات او را بخواند و آنها را پاك گرداند و كتاب و حكمت «احكام و حقائق» را بياموزد هر چند از آن پيش در گمراهى آشكار بودند)2 و ما را آخرين همه كسانيكه آفريده (از پيغمبران و امتهايشان) قرار داد (در قرآن كريم فرموده: وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلا فِيها نَذِيرٌ «و هيچ امّتى نبوده جز آنكه در ميانشان ترساننده و پيغمبرى بوده» پس ما را خاتم همه امّتها گردانيد چون پس از ما امّتى نيست كه رسول و پيغمبرى براى آنها بفرستد) و (بعض از) ما (ائمّه اطهار عليهم السّلام) را بر كسانى (كفّار و منافقين) كه (دين و احكام خدا را) انكار كردهاند گواه گردانيد (اين جمله اشاره است بقول خداى تعالى : وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيداً يعنى و همچنين شما مسلمانان را امّت وسط يعنى با عقل و عدالت قرار داديم تا بر مردم «انكار كنندگان پيغمبر» گواه باشيد، و رسول بر شما گواه باشد. از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده فرمود: گمان ميكنى مقصود خدا از اين آيه همه اهل قبله و خدا پرستان بوده؟! آيا ميانديشى كسيكه گواهى او در دنيا بر يك صاع (پيمانه) خرما روا نيست خداوند روز قيامت شهادت از او ميطلبد و آن را بر همه امّتهاى گذشته ميپذيرد؟
چنين نيست، خدا اين جور قصد نكرده، مقصود خدا امّتى است كه دعوت إبراهيم بر او واجب است كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ يعنى شما بهترين امّت و گروهى هستيد كه براى مردم بوجود آمدهايد» ايشان ائمه وسطى و بهترين امّت هستند كه براى مردم بوجود آمدهاند، و از امير المؤمنين علىّ عليه السّلام رسيده كه فرمود: خداى تعالى در گفتار خود: لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ ما را قصد نموده، پس رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله بر ما گواه است و ما گواهان خدائيم بر خلق او و در زمين حجّت او هستيم، و مائيم كسانيكه خداى تعالى فرموده: وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً) و ما را بنعمت خود بر كسانيكه اندك بودند فزونى بخشيد (دين ما را تا پايان دنيا پايدار نمود بخلاف دين امّتهاى گذشته كه زمان معيّنى بود، يا ما را بر آنها برتر و ارجمندتر گردانيد)3 بار خدايا درود فرست بر محمّد كه بر وحى و پيغام تو درستكار بود (بى تغيير و تبديل و كم و زياد آن را بمردم رسانيد) و برگزيده تو از آفريدگانت و دوست تو از بندگانت و پيشواى رحمت و مهربانى (اشاره بفرمايش خدايتعالى : وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ يعنى ما ترا نفرستاديم جز آنكه براى جهانيان رحمت باشى) و پيشاهنگ خير و نيكى، و كليد بركت (افزونى نيكبختى) است4 همچنانكه او براى انجام فرمان تو خود را آماده نمود-5 و در راه (رساندن دين و احكام) تو تن خويش را آماج (هر گونه) آزار ساخت6 و در دعوت (مردم) بسوى تو با خويشاوندانش (كه زير بار نميرفتند) دشمنى آشكار نمود-7 و در (راه) رضاه و خوشنوديت (خواسته است) با قبيلهاش كارزار كرد8 و در زنده (برپا) داشتن دين تو از خويشانش دورى گزيد (دين تو را بر هر چيز مقدّم داشت و از آنچه مقتضى خويشاوندى است چشم پوشيد9 و نزديكان (خويشان) را بر اثر انكارشان (ترا) دور گردانيد (رشته دوستى را با آنها گسيخت)10 و دوران (بيگانگان) را بر اثر پذيرفتنشان (دين تو را) نزديك نمود (با آنها راه يگانگى پيش گرفت)11 و در راه تو با دورترين (مردم) دوستى كرد12 و در باره تو با نزديكترين (خويشان) دشمنى نمود13 و در رساندن پيام تو خود را خسته كرد14 و با دعوت بدين تو خود را برنج افكند15 و بنصيحت و پند كسانيكه آنان را (براه حق) دعوت كردهاى خود را مشغول داشت16 و (از مكّه معظمه) هجرت و دورى نمود بشهرهاى غربت (مدينه و اطراف آن) و بجاى دور از جاى خويشاوندان و جاى قدم (پرورشگاهش) و جاى بدنيا آمدن و جاى انس و خو گرفتنش (جمله و مسقط رأسه يعنى جاى فرود آمدن، و بدنيا آمدن از سر منافات ندارد با آنچه در اخبار رسيده كه از خصائص آن حضرت صلّى الله عليه و آله است كه هنگام ولادت از پا بدنيا آمد، زيرا مسقط الراس كنايه از جاى بدنيا آمدن است خواه از سر خواه از سر پا، و روايت شده: چون آن حضرت از مكّه هجرت نمود متوجّه آن گرديد و گمان كرد ديگر بآنجا بر نميگردد، دل شكسته شده گريه كرد، جبرئيل عليه السّلام آمد و اين آيه بر او خواند : إِنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لَرادُّكَ إِلى مَعادٍ يعنى آنكه «تبليغ» قرآن را بر تو واجب نمود تو را بجايگاه خود باز گرداند) و خواسته آن حضرت از هجرت براى ارجمند نمودن دين تو و يارى خواستن (براى غلبه) بر اهل كفر (ملل مختلفه) بود17 تا آنچه (فتح و فيروزى) كه در باره دشمنانت (كافرين بتو) خواسته بود بدست آمد18 و آنچه (بزرگى و نيكبختى) كه در باره دوستانت (مؤمنين بتو) ميانديشيد انجام يافت-19 پس در حالى كه بمدد تو يارى ميطلبيد، و با ناتوانائيش بيارى تو نيرو مييافت بجنگ ايشان (دشمنانت) قيام نمود20 پس با آنها در ميان خانههاشان جنگيد-21 و در وسط منازلشان ناگهان بر آنان تاخت (مانند جنگيدن آن حضرت با بنو قينقاع «گروهى از يهود» و بنو نضير «قبيله بزرگى از ايشان» كه در خانههاشان با آنها جنگ كرد و آنها را در پناهگاهشان محاصره و از رسيدن كمك بآنها جلوگيرى نمود)22 تا امر و فرمان (شريعت) تو آشكار شد، و كلمهات (دعوت باسلام) بلند گرديد (افزايش يافت) هر چند مشركين كراهت داشتن (نمىپسنديدند)23 بار خدايا برنجى كه آن حضرت در باره (دين) تو كشيد او را ببالاترين درجه و مقام بهشت خود بر آور24 تا هيچكس در رتبه با او مساوى و در مقام همانند نباشد، و هيچ فرشته مقرّب و پيغمبر مرسل (صاحب شريعت) با او برابرى نكند25 و او را از شفاعت نيكو (شفاعت پذيرفته شده) در باره خويشانش كه (از هر عيب و نقصى) پاكيزهاند ائمّه معصومين عليهم السّلام) و مؤمنين از امّتش بيش از آنچه بآنحضرت وعده دادهاى عطا فرما (وعده ما شفاعت بآن بزرگوار اشاره است بآنچه خداى تعالى در قرآن كريم فرموده: وَ لَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضى يعنى و پروردگارت بزودى بتو عطا كند «در دنيا فتح و فيروزى و در آخرت مقام شفاعت» كه خوشنود گردى، و مراد از شفاعت آن حضرت در باره اهل بيت طاهرين و ائمّه معصومين- عليهم السّلام- شفاعت خاصّه است كه در خواست بلندى درجه و مقام ايشان است، نه در خواست گذشت از گناهان، چون آنها معصومين و از هر گناه و خطاء آراستهاند)26 اى انجام دهنده وعده (كه هرگز خلاف نكنى) اى وفاء كننده گفتار، اى بدل كننده بديها بچندين برابرش از خوبيها (اشاره بفرمايش خداى تعالى : إِلَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلًا صالِحاً فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ «جز آنانكه توبه كنند و ايمان آورند و عمل نيكو انجام دهند پس خدا گناهان آنها را بثوابها تبديل گرداند» و تبديل گناه بچندين برابرش از ثواب را سبب آنست كه چون سيّئه و گناه بنده بحسنه و ثواب تبديل شود چنان است كه حسنهاى بجا آورده و خداى تعالى فرموده : مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها يعنى هر كه كار نيكو كند او را ده برابر آن خواهد بود) كه تو صاحب احسان و نيكى بزرگ ميباشى.
جهت استفاده بیشتر از شرح حدیث کساء در این جلسه درسی می توانید از فایل صوتی کامل این درسگفتار استفاده نمایید