از میان اشیاء کهنهای که آقای حکمتی به خانهی جدیدش آورده، آینه و چراغ لاله در کوچه میشکنند. اولی در مواجههی حکمتی با رحیم (لوتی محل) و دومی هنگام خیره شدن حکمتی به عاطفه.
رخداد اول فرجام چشمگیری را نوید میدهد (شکستن تصویر خیالی رحیم که در آینه مقتدرانه انعکاس یافته بود)، اما اتفاق دوم ...
برشی از «میان ماندن و رفتن حکایتی کردیم» یادداشتی برای فیلم رگبار از رضا غیاث