نگویمت که همه ساله می پرستی کن سه ماه می خور و نه ماه پارسا میباش
چو پیر سالک عشقت به می حواله کند بنوش و منتظر رحمت خدا میباش
گرت هواست که چون جم به سر غیب رسی بیا و همدم جام جهان نما میباش
چو غنچه گر چه فروبستگیست کار جهان تو همچو باد بهاری گره گشا میباش
وفا مجوی ز کس ور سخن نمیشنوی به هرزه طالب سیمرغ و کیمیا میباش
مرید طاعت بیگانگان مشو حافظ ولی معاشر رندان پارسا میباش
و بررسی روایتی از کتاب سلیم ابن قیس که سليم میگويد: از سلمان فارسى شنيدم كه مىگفت: در حضور رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم در آن بيمارى كه به مرگ حضرتش انجاميد نشسته بودم كه فاطمه عليها السّلام وارد شد. چون ضعف حال رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم را ديد گريهاش گرفت تا آنجا كه اشك بر گونههايش جارى شد. رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم گفت: دخترم! چه چيز تو را مىگرياند؟ فاطمه عليها السّلام گفت: اى رسول خدا! پس از تو بر خويش و دو كودكم بيمناكم. رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم در حالى كه دو چشمش به اشك نشسته بود گفت: اى فاطمه! آيا نمىدانى ما خاندانى هستيم كه خداوند متعال براى ما آخرت را بر دنيا برگزيد و مرگ را بر همه خلقش مقرر كرد. همانا كه خداوند متعال بر زمينيان نظرى نمود و مرا از ميانشان برگزيد و پيامبرم قرار داد، سپس بار ديگر بر زمين نظرى كرد و همسرت را برگزيد و مرا فرمان داد تا تو را به همسرى او درآورم و او را برادر و وزير و وصى گيرم و جانشينم در ميان امتم قرار دهم. پس پدرت بهترين پيامبران و رسولان خداوند و همسرت بهترين وصيان و وزيران است و تو نخستين كس از خاندانم هستى كه به من خواهى پيوست
تاريخ سياسى صدر اسلام / ترجمه كتاب سليم ؛ ص228