اَنَا حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَهُمْ
من در جنگم با هر كه با ایشان بجنگد
جلسه صد و بیست و یکم
دفتر سی و پنجم: جنگ با زیبایی – قسمت پنجم – دوشنبه 1400/11/18 – 5 رجب 1443
چندان بِنالَم نالهها، چندان بَرآرَم رَنگها تا بَرکَنَم از آیِنهیْ هر مُنکَری من زَنگها
بر مَرکَبِ عشقِ تو دلْ میرانَد و این مَرکَبَش در هر قَدَم میبُگْذَرَد، زان سویِ جانْ فَرسنگها
بِنْما تو لَعْلِ روشنَت، بر کوریِ هر ظُلْمَتی تا بر سَرِ سنگینْ دلان، از عَرْش بارَد سنگها
.......
چون از نَشاطِ نورِ تو، کوران هَمی بینا شوند تا از خوشیِّ راهِ تو، رَهْوار گردد لَنگها
اما چو اَنْدَر راهِ تو، ناگاه بیخود میشود هر عقلْ زیرا رُسته شُد، در سَبزهزارَت بَنگها
زین رو هَمی بینم کَسان، نالان چو نِی وَزْ دل تَهی زین رو دو صد سَروِ رَوان، خَم شُد زِ غم چون چَنگها
زین رو هزاران کاروان، بِشْکَسته شُد از رَهروان زین رو بَسی کَشتیِّ پُر، بِشْکَسته شُد بر گَنگها
اِشْکَسْتِگان را جانها، بَستهست بر اومیدِ تو تا دانشِ بیحدِّ تو، پیدا کُند فرهنگها
تا قَهر را بَرهَم زَنَد، آن لُطفْ اَنْدَر لُطفِ تو تا صُلح گیرد هر طَرَف، تا مَحو گردد جنگها
3774 انّى محارب أملى و منتظر أجلى.
بدرستى كه من جنگ كنندهام با اميد خود، و انتظاركشندهام اجل خود را، يعنى هميشه در جنگم با اميد خود و نمىگذارم كه مرا فريب دهد و مشغول امور غير ضروريه دنيوى گرداند و «انتظار كشيدن أجل» يا باعتبار اين است كه مرگ محبوب مؤمن است بسبب اين كه وسيله ملاقات پروردگار و رضوان اوست از براى كسى كه نيكوكار باشد، و يا باعتبار اين كه سبب اين مىگردد كه آدمى در طاعات و عبادات و خلوص آنها اهتمام و سعى زيادى بكند.[1]
(شرح آقا جمال خوانسارى بر غرر الحكم و درر الكلم ؛ ج3 ؛ ص42)
و قرآن آسمانى، اين باليدن به شخصيّت خيالى دروغين و مركزيّت بخشيدن به آن را از سوى متكاثران و اطرافيان شادخوار ايشان، از آشكارترين نشانههاى اجتماعات جاهلى، و از نيرومندترين وسايلى مىشمارد كه مستكبران و سرمايهداران، بوسيله آن به جنگ با پيامبران و انذارگران مىپرداختند و مىگفتند: وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَ لَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمالِ[2]- ما براى پادشاهى شايستهتر از اوييم، كه مال فراوانى ندارد»، يا فَلَوْ لا أُلْقِيَ عَلَيْهِ أَسْوِرَةٌ مِنْ ذَهَبٍ[3]- پس چرا دستبرنجنهاى زرّين ندارد (و با طلا او را نياراستهاند)؟». و اين همه را از آن روى مىگفتند كه در نظر آنان برترين ارزش از آن مال و طلا بود.
جامعهاى كه برترى در آن به مال باشد، و شخصيّت انسانى با داشتن مال ارزيابى شود، و شرف و بزرگوارى با درهم و دينار به دست آيد، اجتماعى منحط و جاهلى است، كه به معيارهاى جاهليّت نخستين پايبند است، چنان كه پيامبر اكرم «ص» به آن اشاره كرده است:
«يتفاضلون بأحسابهم و أموالهم[4]
- به حسبها و مالهاى خود (مانند دوران جاهليّت) براى خويش فضيلت قائل مىشوند»، و در بخش ديگرى از حديث شريف چنين فرموده است:
«... و شرفهم الدّراهم و الدّنانير[5]
... اينان شرف خويش را در درهم و دينار (پول و پولدارى) مىدانند ...». (*) و اين همه تعاليم گوناگون كه در اسلام بر ضدّ تكاثر و اتراف آمده است، همه تلاشى است دايمى و مستمر و قاطع براى ويران كردن معيارهاى دروغين، و متزلزل ساختن پايگاههاى اشرافيّت، و دگرگونسازى وسيع نظام ارزشى، با محكم كردن ارزشهاى الهى و انسانى و فرو ريختن هر چه بر ضدّ آن است، تا ريشه فرمانروايى «باند» هاى متكاثر و متكبّر كنده شود، و تمايلات تكاثرى و استكبارى و آثار آنها در زندگى آدمى و اجتماعات انسانى برافتد.[6]
(الحياة / ترجمه احمد آرام ؛ ج4 ؛ ص81)
[1] آقا جمال خوانسارى، محمد بن حسين، شرح آقا جمال خوانسارى بر غرر الحكم و درر الكلم - تهران، چاپ: چهارم، 1366ش.
[2] ( 1)« سوره بقره»( 2): 247.
[3] ( 2)« سوره زخرف»( 43): 53.
[4] ( 3)« مكارم الاخلاق»/ 529 و 526.
[5] ( 4)« مكارم الاخلاق»/ 529 و 526.
[6] حكيمى، محمدرضا و حكيمى، محمد و حكيمى، على، الحياة / ترجمه احمد آرام - تهران، چاپ: اول، 1380ش.