وَعَدُوُّ لِمَنْ عاداهُمْ
ودشمنم باهركس كه با ایشان دشمنى كند
جلسه صد و چهل و ششم
دفتر سی و هفتم: معاندان نور هدایت – قسمت نهم – دوشنبه 1401/01/22 – 9 رمضان المبارک1443
در این جلسه روایاتی در شرح خطبه ای از علی علیه السلام مورد بحث قرار گرفت که در ذیل آن به شرح و واکاوی پرداخته شد
متن روایت:
قَالَ نَصْرٌ وَ حَدَّثَنِي رَجُلٌ عَنْ مَالِكٍ اَلْجُهَنِيِّ عَنْ زَيْدِ بْنِ وَهْبٍ : أَنَّ عَلِيّاً عَلَيْهِ السَّلاَمُ مَرَّ عَلَى جَمَاعَةٍ مِنْ أَهْلِ اَلشَّامِ فِيهِمُ اَلْوَلِيدُ بْنُ عُقْبَةَ وَ هُمْ يَشْتِمُونَهُ فَأَخْبَرُوهُ بِذَلِكَ فَوَقَفَ فِي نَاسٍ مِنْ أَصْحَابِهِ فَقَالَ اِنْهَدُوا إِلَيْهِمْ وَ عَلَيْكُمْ بِالسَّكِينَةِ وَ سِيمَاءِ اَلصَّالِحِينَ وَ وَقَارِ اَلْإِسْلاَمِ وَ اَللَّهِ لَأَقْرَبُ قَوْمٍ مِنَ اَلْجَهْلِ بِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَوْمٌ قَائِدُهُمْ وَ مُؤَدِّبُهُمْ مُعَاوِيَةُ وَ اِبْنُ اَلنَّابِغَةِ وَ أَبُو اَلْأَعْوَرِ اَلسُّلَمِيُّ وَ اِبْنُ أَبِي مُعَيْطٍ - شَارِبُ اَلْحَرَامِ وَ اَلْمَجْلُودُ حَدّاً فِي اَلْإِسْلاَمِ وَ هُمْ أَوْلَى يَقُومُونَ فَيَقْصِبُونِي وَ يَشْتِمُونِي وَ قَبْلَ اَلْيَوْمِ مَا قَاتَلُونِي وَ شَتَمُونِي وَ أَنَا إِذْ ذَاكَ أَدْعُوهُمْ إِلَى اَلْإِسْلاَمِ وَ هُمْ يَدْعُونِّي إِلَى عِبَادَةِ اَلْأَصْنَامِ فَالْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ وَ قَدِيماً مَا عَادَانِي اَلْفَاسِقُونَ إِنَّ هَذَا هُوَ اَلْخَطْبُ اَلْجَلِيلُ أَنَّ فُسَّاقاً كَانُوا عِنْدَنَا غَيْرَ مَرْضِيِّينَ وَ عَلَى اَلْإِسْلاَمِ وَ أَهْلِهِ مُتَخَوَّفِينَ أَصْبَحُوا وَ قَدْ خَدَعُوا شَطْرَ هَذِهِ اَلْأُمَّةِ فَأَشْرَبُوا قُلُوبَهُمْ حُبَّ اَلْفِتْنَةِ وَ اِسْتَمَالُوا أَهْوَاءَهُمْ بِالْإِفْكِ وَ اَلْبُهْتَانِ وَ قَدْ نَصَبُوا لَنَا اَلْحَرْبَ وَ جَدُّوا فِي إِطْفَاءِ نُورِ اَللَّهِ: وَ اَللّٰهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ اَلْكٰافِرُونَ اَللَّهُمَّ فَإِنَّهُمْ قَدْ رَدُّوا اَلْحَقَّ فَافْضُضْ جَمْعَهُمْ وَ شَتِّتْ كَلِمَتَهُمْ وَ أَبْسِلْهُمْ بِخَطَايَاهُمْ فَإِنَّهُ لاَ يَذِلُّ مَنْ وَالَيْتَ وَ لاَ يَعِزُّ مَنْ عَادَيْتَ .
[خطبه على در بر انگيختن يارانش]
نصر گفت: مردى از قول مالك جهنى، از زيد بن وهب به من گفت:
على در صفّين بر گروهى از شاميان كه وليد بن عقبه نيز با آنان بود بگذشت و ايشان (پس از عبور او) بر او ناسزا راندند و از او عيبگويى كردند، چون اين خبر را به على رساندند وى در ميان ياران خويش بايستاد و گفت: «بر ايشان بتازيد (اما) آرامش خود را به ويژه در مورد نيكوكاران حفظ كنيد و وقار اسلامى خود را نگهداريد، به خدا سوگند نزديكترين قوم به جهل و دور از معرفت خداى عزّ و جلّ قومى هستند كه پيشوا و مربّى آنان معاويه و پسر نابغه و ابو اعور سلمى و ابن ابى معيط بادهگسار و حدخورده در اسلام باشند و اينانند كه اينك در برابر من در ايستادهاند و مرا دشنام مىگويند، پيش از اين (به ملاحظاتى) با من نجنگيده و مرا دشنام نگفته بودند، در حالى كه من آنان را به اسلام فرا مىخواندم و آنان مرا به بتپرستى باز مىخواندند. پس سپاس و ستايش از آن خداوند، خدايى كه جز او خداوندى نيست، كه ديرى است تا تبهكاران مرا دشمن مىدارند. بارى اين واقعه سخت عظيم است، تبهكارانى كه از ما ناخرسند بودند و از اسلام و اهل آن مىهراسيدند (و آن زمان جرئت خودنمايى نداشتند) اينك دست به نيرنگ زده و پارهاى افراد اين امّت را فريفته و فتنهانگيزى را خوشايند دلهايشان ساخته و خاطرشان را به تهمت و بهتانى خوش كرده و متمايل نموده و آنان را به جنگ بر ضدّ ما گماشتهاند و براى خاموش ساختن پرتو الهى مىكوشند. (اما) وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ خداوند نور خود را، هر چند كافران خوش ندارند، به تمامى پرتو فشان خواهد داشت» بار الها، آنان حق را مردود شمردهاند، پس جمعشان را از هم بگسل و اختلاف كلمه در ميانشان پديد آر و ايشان را به وسيله خطاهايشان هلاك كن، زيرا هر كه دوستدار تو باشد خوار نگردد و هر كه با تو دشمنى ورزد روى عزّت نبيند.»
منبع روایت:
جهت استفاده کامل از مباحث مطرح شده می توانید از فایل صوتی پیوستی را استفاده کنید