صوت کامل جلسه ۱۴۹ از درس‌گفتار پرده پوشانی، پرده انداز

یکشنبه, 28 فروردین,1401

صوت کامل جلسه ۱۴۹ از درس‌گفتار پرده پوشانی، پرده انداز

وَعَدُوُّ لِمَنْ عاداهُمْ

ودشمنم باهركس كه با ایشان دشمنى كند

جلسه صد و چهل و نهم

دفتر سی و هفتم: معاندان نور هدایت قسمت دوازدهم پنجشنبه 1401/01/25   12 رمضان المبارک1443

 در این جلسه  روایاتی در شرح خطبه هایی از علی علیه السلام  و احادیثی از امام صادق علیه السلام  مورد بحث قرار  گرفت که در ذیل آن به شرح و واکاوی پرداخته شد

متن روایت:

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ فُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ نَصَبَ عَلِيّاً عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ عَلَماً بَيْنَهُ وَ بَيْنَ خَلْقِهِ فَمَنْ عَرَفَهُ كَانَ مُؤْمِناً وَ مَنْ أَنْكَرَهُ كَانَ كَافِراً وَ مَنْ جَهِلَهُ كَانَ ضَالاًّ وَ مَنْ نَصَبَ مَعَهُ شَيْئاً كَانَ مُشْرِكاً وَ مَنْ جَاءَ بِوَلاَيَتِهِ دَخَلَ اَلْجَنَّةَ وَ مَنْ جَاءَ بِعَدَاوَتِهِ دَخَلَ اَلنَّارَ .

حضرت صادق عليه السّلام فرمود: اگر بندگان در هنگامى كه نميدانستند توقف ميكردند و انكار نميكردند كافر نميشدند.

حضرت باقر عليه السّلام فرمود: خداى عز و جل على عليه السلام را ميان خود و خلقش براى رهبرى منصوب فرموده، پس هر كه او را بشناسد مؤمن است، و هر كس او را انكار كند كافر است، و هر كه در باره او توقف كند (و منكر نشود) گمراه است، و هر كه با او ديگرى را همراه كند مشرك است، و هر كه با دوستى او آيد ببهشت رود، و هر كه با دشمنى‏ او آيد بدوزخ رود.

----

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ اَلْحَكَمِ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ يُونُسَ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: أَهْلُ اَلشَّامِ شَرٌّ مِنْ أَهْلِ اَلرُّومِ وَ أَهْلُ اَلْمَدِينَةِ شَرٌّ مِنْ أَهْلِ مَكَّةَ وَ أَهْلُ مَكَّةَ يَكْفُرُونَ بِاللَّهِ جَهْرَةً .

حضرت صادق عليه السّلام فرمود: اهل شام بدتر از مردم رومند، و اهل مدينه از اهل مكه بدترند، و اهل مكه آشكارا بخدا كفر ورزند.

موثق. و يحتمل أن يكون هذا الكلام في زمن بني أمية و أهل الشام من بني أمية و أتباعهم كانوا منافقين، يظهرون الإسلام، و يبطنون الكفر، و المنافقون شر من الكفار و هم في الدرك الأسفل من النار، و هم كانوا يسبون أمير المؤمنين عليه السلام و هو الكفر بالله العظيم، و النصارى لم يكونوا يفعلون ذلك، و يحتمل أن يكون هذا مبنيا على أن المخالفين غير المستضعفين مطلقا شر من سائر الكفار كما يظهر من كثير من الأخبار، و التفاوت بين أهل تلك البلدان باعتبار اختلاف رسوخهم في مذهبهم الباطل، أو على أن أكثر المخالفين في تلك الأزمنة كانوا نواصب منحرفين عن أهل البيت عليهم السلام، لا سيما أهل تلك البلدان الثلاثة، و اختلافهم في الشقاوة باعتبار اختلافهم في شدة النصب و ضعفه، و لا ريب في أن النواصب أخبث الكفار و كفر أهل مكة جهرة هو إظهارهم عداوة أهل البيت عليهم السلام، و قد بقي بينهم إلى الآن، و يعدون يوم عاشوراء عيدا لهم بل من أعظم أعيادهم لعنة الله عليهم و على أسلافهم الذين أسسوا ذلك لهم. و قيل: إنما نسب أهل مكة إلى الكفر لأنهم إذا عصوا أو عبدوا غير الله أو تولوا غير أولياء الله فقد ألحدوا و أشركوا، لقوله تعالى: وَ مَنْ يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحٰادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذٰابٍ أَلِيمٍ و روي في الصحيح عن أبي عبد الله عليه السلام في تفسير هذه الآية قال: من عبد فيه غير الله أو تولى فيه غير أولياء الله فهو ملحد بظلم، و على الله أن يذيقه من عذاب أليم. (مرآة العقول ; ج ۱۱  ص ۲۱۹ )

- مجلسى (ره) گويد: محتمل است كه اين كلام در زمان بنى اميه صادر شده كه اهل شام از بنى اميه و پيروانشان بودند و آنها منافق بودند كه بزبان اظهار اسلام ميكردند و در دل كافر بودند، و منافق از كافر بدتر است، و هم آنها بودند كه امير المؤمنين عليه السّلام را سب ميكردند و اين خود كفر بخداى بزرگ بود ولى نصارى و اهل روم چنين كارى نميكردند (پس بدو سبب اين‏ها بدتر از اهل روم بودند)- تا آنكه گويد-: و تفاوت بين اين شهرها براى اين بوده است كه بيشتر مخالفين در آن زمان از ناصبيان منحرف از اهل بيت عليهم السّلام بوده‏اند و مخصوصا اهل اين سه شهر، و سبب اختلافشان تفاوت آنها در دشمنى‏ اهل بيت عليهم السّلام از جهت شدت و ضعف بوده است، و شبهه نيست در اين كه ناصبيها خبيث‏تر از كفارند، و نسبت اهل مكه بكفر آشكارا بجهت اظهار دشمنى‏ آنها با خاندان پيغمبر (ص) است كه تا بامروز هم در ميان آنان هست و روز عاشورا از بزرگترين عيدهاى خود دانند، و بعضى گفته‏اند: اين كه اهل مكه بكفر نسبت داده شده‏اند براى اينست كه آنها هر گاه نافرمانى يا پرستش غير از خدا را كنند، يا جز اولياء خدا را دوست دارند ملحد و مشرك شوند، زيرا خداى تعالى فرمايد: وَ مَنْ يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أَلِيمٍ‏ و در روايت صحيح است كه حضرت صادق عليه السّلام در تفسير اين آيه فرمود: هر كه در مكه پرستش غير از خدا كند يا جز دوستان خدا را در آن دوست بدارد او بستم ملحد شده و بر خدا است كه از عذاب دردناكش باو بچشاند.

---

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ سَمَاعَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَحَدِهِمَا عَلَيْهِمَا اَلسَّلاَمُ قَالَ: إِنَّ أَهْلَ مَكَّةَ لَيَكْفُرُونَ بِاللَّهِ جَهْرَةً وَ إِنَّ أَهْلَ اَلْمَدِينَةِ أَخْبَثُ مِنْ أَهْلِ مَكَّةَ أَخْبَثُ مِنْهُمْ سَبْعِينَ ضِعْفاً .

ابو بصير از حضرت باقر يا حضرت صادق عليهما السّلام حديث كند كه فرمود: همانا اهل مكه آشكارا بخداوند كفر ورزند، و اهل مدينه از اهل مكه خبيث ترند، هفتاد بار خبيث ترند.

---

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنْ سَيْفِ بْنِ عَمِيرَةَ عَنْ أَبِي بَكْرٍ اَلْحَضْرَمِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ أَهْلُ اَلشَّامِ شَرٌّ أَمْ أَهْلُ اَلرُّومِ فَقَالَ إِنَّ اَلرُّومَ كَفَرُوا وَ لَمْ يُعَادُونَا وَ إِنَّ أَهْلَ اَلشَّامِ كَفَرُوا وَ عَادَوْنَا .

ابو بكر حضرمى گويد: بحضرت صادق عليه السّلام عرضكردم: اهل شام بدترند يا اهل روم؟

فرمود: (مردمان* روم كافرند ولى با ما دشمنى نكنند، و اهل شام هم كافرند هم با ما دشمنى كنند.

---

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ اَلْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ اَلْمِنْقَرِيِّ عَنْ سُفْيَانَ بْنِ عُيَيْنَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: إِنَّ بَنِي أُمَيَّةَ أَطْلَقُوا لِلنَّاسِ تَعْلِيمَ اَلْإِيمَانِ وَ لَمْ يُطْلِقُوا تَعْلِيمَ اَلشِّرْكِ لِكَيْ إِذَا حَمَلُوهُمْ عَلَيْهِ لَمْ يَعْرِفُوهُ .

حضرت صادق عليه السّلام فرمود: همانا بنى اميه براى مردم تعليم ايمان را آزاد گذاردند و تعليم شرك را آزاد نگذاردند، زيرا اگر مردم را بر آن وادار ميكردند آن را نمى‏پذيرفتند.

: ضعيف. أطلقوا للناس قال والد شيخنا البهائي قدس سره: قيل: في معناه أن المراد أطلقوهم و لم يكلفوهم تعليم الإيمان، و جعلوهم فارغين من ذلك لأنهم لو حملوهم و كلفوهم تعليم الإيمان لما عرفوه، و ذلك إنما هو أهل البيت عليهم السلام و هم أعداء أهل البيت، فكيف يكلفون الناس تعليم شيء يكون سببا لزوال دولتهم و حكمهم و زيادتهم بخلاف الشرك، و لا يخفى بعده، بل الظاهر أن المراد أنهم لم يعلموهم ما يخرجهم من الإسلام من إنكار نص النبي و الخروج على أمير المؤمنين عليه السلام و سبه و إظهار عداوة النبي و أهل بيته و غير ذلك، لئلا يأبوا عنها إذا حملوهم عليها، و لم يعرفوا أنها شرك و كفر. و بعبارة أخرى يعني أنهم لحرصهم على إطاعة الناس إياهم اقتصروا لهم على تعريف الإيمان و لا يعرفوهم معنى الشرك لكي إذا حملوهم على إطاعتهم إياهم لم يعرفوا أنها من الشرك فإنهم إذا عرفوا أن إطاعتهم شرك لم يطيعوهم.

(مرآة العقول ; ج ۱۱  ص ۲۳۴)

- مجلسى (ره) از پدر شيخ بهائى قدس سره نقل كند كه گفته است: در معنى اين حديث گفته‏اند:

مقصود اين است كه بنى اميه مردم را آزاد گذاردند و آنها را بياد گرفتن ايمان وادار نكردند و از اين زحمت آنان را فارغ كردند، زيرا اگر بر آن وادارشان ميكردند و رنج آن را بآنان تكليف ميداشتند آن را نمى‏شناختند، زيرا ايمان عبارت از (شناسائى) اهل بيت بود و بنى اميه دشمن اهل بيت بودند و چگونه مردم را بياد گرفتن چيزى وادار ميكردند كه سبب زوال دولت و سلطنت آنها بود بخلاف شرك كه منافاتى با سلطنت آنها نداشت، سپس مجلسى (ره) گويد: و پوشيده نماند كه اين معنى دور است بلكه ظاهر اينست كه مقصود امام عليه السّلام اين بوده كه آنها چيزى كه مردم را از اسلام بيرون برد يادشان نميدادند (و بصرف دستورات اوليه اسلام و كلياتى اكتفا ميكردند و اگر آنچه موجب شرك مى‏شود و مردم را از دين بيرون‏ برد بمردم ياد ميدادند مردم پيروى آنها را ميكردند و آنها را از مقام خلافت و زمامدارى اسلام طرد مينمودند) مانند انكار كردن نصوصى كه پيغمبر (ص) در باره خلافت على عليه السّلام و فرزندانش فرموده بود، و مانند اينكه هر كس بر امير المؤمنين على عليه السّلام خروج كند يا او را سب كند يا دشمنى‏ با او و اهل بيت او را آشكار كند مشرك است و از دين خارج شده، زيرا اگر اينها را بمردم ياد مى‏دادند و مردم متوجه ميشدند هرگز پيروى امثال آن غاصبين ياغى را نميكردند (اين بود گفتار مجلسى (ره) با پاره توضيحات مربوط بآن).

بخشی از خطبه وسیله

در باره من فرمود: اى مردم! همانا على براى من همچون هارون است براى موسى جز آنكه پس از من پيامبرى نيست. و مؤمنان در پرتو عنايت‏ الهى گفتار پيامبر را فهميدند، زيرا مى‏دانستند كه من برادر تنى او نيستم چنانچه هارون برادر تنى موسى بود، و پيامبر نيستم تا درخواست پيامبرى كنم، ليكن مقصودش چنين بود كه مرا جانشين و خليفه خود سازد چنان كه موسى هارون را خليفه و جانشين خود كرد آنجا كه مى‏گويد: اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ‏. و گفتار آن حضرت هنگامى كه مردم گفتند: ماييم موالى پيامبر، و اين چنين بود كه پيامبر در حجة الوداع بيرون شد و از غدير خم گذر كرد و دستور داد براى او شبه منبرى بپا كنند و سپس بر منبر شد و بازوى مرا برآورد تا سپيدى زير دو بغلم ديده شد، و صداى خويش را در اين انجمن چنين بلند فرمود: هر كه را من سرور اويم على سرور اوست، خدايا دوست بدار هر كه او را دوست دارد و دشمن بدار هر كه او را دشمن مى‏دارد.

پس معيار دوستى خدا دوستى من شد، و معيار دشمنى‏ خدا دشمنى‏ با من. و خداوند در همان روز اين آيه را فرو فرستاد: الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً. پس ولايت من كمال دين و رضايت پروردگار والاياد، گرديد، و خداوند تبارك و تعالى به ويژه براى من و تعظيم و تفضيل رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم اين آيه را فرو فرستاد: ثُمَّ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ أَلا لَهُ الْحُكْمُ وَ هُوَ أَسْرَعُ الْحاسِبِينَ‏ در باره من منقبتهايى است كه اگر آنها را ياد كنم جنجال بزرگى پيش آيد، و گوش سپردن بدان زمانى دراز مى‏طلبد، و اگر در برابر من آن دو بدبخت آن را پيراهن خود كردند، در حالى كه بدان حقّى نداشتند و بر سر آن با من بستيزيدند، و به گمراهى مرتكب آن گرديدند و به نادانى آن را از آن خود دانستند. بتحقيق به سرانجام وخيمى گرفتار آمدند، و چه بد بود، آنچه براى خود در خانه خويش گستراندند.

منبع روایت:

 كلينى، محمد بن يعقوب، أصول الكافي / ترجمه مصطفوى - تهران، چاپ: اول، 1369 ش.

جهت استفاده کامل از مباحث مطرح شده می توانید از فایل صوتی پیوستی را استفاده کنید

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به معاونت فرهنگی جهاددانشگاهی می باشد و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است.
Copyright ©2024 - All rights reserved.
آدرس آی پی: 3.145.186.6 سیستم عامل: Unknown مرورگر: Mozilla تاریخ مشاهده: شنبه, 08 اردیبهشت,1403