تاج گمراهی
معرفی اپرای سعدی
ویژه نامه یکشنبهها بررسی هنردوم - هنر حرکات نمایشی
دزدی از سقف نیمه کاره ی خانه ی پیرمرد بی پولی سقوط می کند و آسیب می بیند. دزد شکایت نزد پادشاه نادان می برد که اگر سقف خانه پیرمرد کامل بود، او سقوط نمی کرد! پادشاه حکم می دهد پیرمرد اعدام شود، اما...
پیرمرد فقیر که قرار است با دستور پادشاه نادان اعدام شود، در دفاعیه اش سقف ناقص خانه اش را تقصیر بنّا می داند... بنّا احضار می شود و پادشاه نادان حکم اعدام او را صادر می کند... بنّا حصیرباف را مقصر می داند... بوریاباف احضار می شود... این بازی احمقانه ادامه می یابد،....
کتاب افسانه ی پادشاه نادان – ناصرپورپیرار/ برزین آذرمهر
-----
اپرای عروسکی سعدی
بهروز غریبپور
ای پادشاه شهر چو وقتت فرا رسد
تو نیز با گدای محلت برابری
گر پنج نوبتت به در قصر میزنند
نوبت به دیگری بگذاری و بگذری
اپرای سعدی هشتمین اپرایی است که از شخصیت های تاریخی همچون حافظ، لیلی و مجنون، مولوی، رستم و سهراب و ... روی صحنه رفت و از تعداد زیادی عروسک و تنوع در موسیقی برخوردار است.
از نظر داستان و محتوا به بخشی از زندگی سعدی در شیراز و سفرهای او پرداخته شده است.
--------
گدازاده، گدازاده است تا چشمش كور.....
روزي پادشاهي از يكي از معابر پايتخت خود ميگذشت. چشمش به دختري افتاد كه در كشور حُسن، بيهمتا بود و در شيوه دلبري گوي سَبَق از حور و پري ميربود، ولي گدايي ميكرد. پادشاه فرمان داد تا او را به حرمسرا بردند و در زير نظر آموزگاران به تعليم و تربيتش پرداختند و وسايل زندگاني و معاشش را از هر جهت آماده ساختند. دخترك نيز بر اثر ذكاوت فطري روز به روز بر مدارج علم و مراتب كمالش ميافزود. دو سه سالي گذشت. روزي گذر شاه به خانه دختر افتاد. همين كه چشمش به او افتاد، مهرش به او بجنبيد و او را به عقد زناشويي خود درآورد. دختر به اين شرط راضي شد كه در مواقع صرف غذا، وي را تنها گذارند. شاه اين شرط را پذيرفت. شام و ناهار دختر را همان طوري كه خود خواسته بود، همه روز جداگانه ميدادند و دختر در اتاق را به روي خود ميبست و سپس سرگرم صرف غذا ميشد. اندكاندك اين رفتار دختر توجه شاه را جلب كرد و به يكي از پرستاران دستور داد در كمين وي بنشيند و دليل تنها غذا خوردن وي را دريابد. پرستار خود را در پس پردهاي نهان ساخت. همين كه سفره دختر را گشودند، وي هر يك از ظروف خوراك را برداشت، در يكي از طاقچههاي غرفه چيد. آنگاه جلوي هر يك از طاقچهها ميرفت و در برابر ظروف ميايستاد و دست خود را دراز ميكرد و با آهنگ ذلتباري ميگفت: «اي، تو خدا يك تكه!» اين را ميگفت و لقمهاي برميداشت و با نهايت حرص و ولع در دهان ميچپاند. پرستار نزد پادشاه رفت و ماجرا را براي او نقل كرد. پادشاه از پستي طبع وي به شگفت آمد و گفت: گدازاده، گدازاده است ...
داستانهاي امثال - حسن ذوالفقاري
جُستاری روزانه در هنرهای هفتگانه
در هفته دوازدهم هستیم با موضوع گمراهی
برگرفته شده از متن رولومی
این یکی از عادات قدیمی و مسخره انسان است: وقتی راهش را گم میکند تندتر میدود
از شنبه ۲۷ فروردین الی جمعه ۲ اردیبهشت ۱۴۰۱
ویژه ایام ماه مبارک رمضان
همه روزه ساعت ۱۷ در بستر سایت رویتاب به آدرس:
https://roytab.ir/RoytabMag
و شبکه های اجتماعی اینستاگرام، تلگرام و توییتر با آیدی RoytabMag@