زمانی که به موضوعات و پدیدههای فرهنگی، اجتماعی، سیاسی توجه میکنیم آیا در مقام انباشت دانشی حرکت میکنیم؟ با مجموعهای از محفوظات، دانش و بحثهای مرتبط مختلف مواجه هستیم یا این امکان وجود دارد که بتوان در بحثهای مهارتی وهمچنین فن و هنر حل مساله هم ورود پیدا کرد؟
یکی از مشکلات و مسائلی که در فضای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی ما وجود دارد همین است که ما در معرض انباشت مهمی از اطلاعات، دانش و معلومات هستیم که شما الان در هر موضوعی که بخواهید ورود پیدا کنید چه منابع داخلی چه منابع خارجی، همه اینها را میشود با هم احصاء کرد. اما نکته بسیار مهم این است که ما چقدر مهارت داریم و چقدر مجهز به هنر تحلیل و ابزار تحلیل در فضای رصد فرهنگی اجتماعی سیاسی هستیم ؟مثالی می زنم . کتاب آموزش راهنمایی رانندگی را شاید بارها خواندهایم و حفظ هم هستیم اما این کتاب راهنمایی رانندگی به اندازه آن چند جلسهای که ما آموزش عملی می بینیم بهره ای نخواهد داد.
این اشکال در فضای علوم انسانی و علوم اجتماعی ما وجود دارد که در بحث انبوه اطلاعات و سخنرانیها و خطابهها خلاصه حرف اول و آخر را همیشه میشود شنید و گفت اما بالاخره چطور ما باید وارد حل یک مساله شویم؟ در حال حاضر فضای کشور، فضای دانشگاه با انواع و اقسام مسائل مختلف روبرو هست و اولین جوابی هم که داده میشود این است که “ آقا این که تازه نیست همه دانشگاهها این مشکل را دارند این اتفاق برای همه است.” بعد 5 سال میگذرد و انباشتی از مسائل ایجاد میشود و روز به روز این مسائل مختلف اتفاق میافتد و نه کارگزار ما و نه نهاد فرهنگی در دانشگاهها، در موضوعات مختلف نمیتواند راهحلهای اجتنابناپذیر ارائه دهد.
همانطور که یک تب سنج ، تب را میتواند مورد سنجش قرار دهد و یا یک فشارسنج میتواند فشار خون انسان را اندازهگیری کند ما میخواهیم به یک مدل و یک مهارتی برسیم به گونهای که اولا به طور نسبی بتوانیم بحرانهای فرهنگی -اجتماعی را تشخیص دهیم، ثانیا به تبع تشخیص مسایل در راه حلهایی که امکان آن ایجابی،کارآمد و موثر باشد ( به قول معروف موثر سر سفره فرهنگی –اجتماعی مردم باشد ) منطقی عمل کنیم .
نکته اول این است که ما ببینیم که مشکلات و مسائل مرتبط با فرهنگ و جامعه در نسبت با دانشگاه، فضای جهاد دانشگاهی یا نهادی که ما داریم فعالیت میکنیم در نگاه اولیه چه است؟ چه به ذهن ما خطورمی کند؟
نکته دوم که مهم است بحث شبکه معنایی است که هسته مهم و مرکزی بحث ما را تشکیل میدهد. این که ما بتوانیم به یک مدل کاربردی و یک مدل راهبردی برسیم به گونهای که اگر این مهم فراهم شود ما یک سبد خالی برای حل مسائل فرهنگی اجتماعی داریم. بعد در این سبد، شما میتوانید متناسب با اجتهاد، اقتضائات محیطی هر مساله را قرار دهید. بالاخره محیط خراسان رضوی با محیط اردبیل متفاوت است. محیط تهران با محیط اصفهان متفاوت است اما این سبد و این مجموعه سبد، این امکان را به ما میدهد که بتوانیم در این مدل مثل یک کارخانه اجتماعی که از آن به عنوان صنعت اجتماعی نام برده میشود مواد اولیه را وارد کنید بعد متناسب با این مواد اولیه، تجزیه و ترکیب را انجام دهید. لذا باید هم نگرش پروسه ای داشت و هم نگاه پروژهای. هم فرایند و هم برایند را بتوانیم با هم نگاه کنیم. در این زمینه نگاه ارگانیکوار متخصصین اجتماعی/فرهنگی، مدیران محترم و همکاران فرهنگی/اجتماعی ما خیلی موثر است. ما قطعا نگاه مکانیکی نخواهیم داشت.
بین مشکل و مساله تفاوت قائل هستیم. آن چه که جامعه ما را درگیر یک کلاف پیچ در پیچ کرده بحث مشکل است. هر کسی که نخواهد پاسخ دهد سراغ مشکلات میرود. اما اگر مدیری، فردی، ساختاری دنبال حل مساله است دقیقا دنبال مساله میرود.
من یادم است در دوران ابتدایی به ما میگفتند مسالههای ریاضی را حل بکنید اما وقتی بالاتر آمدیم همه گفتند مشکلات را حل کنید. مشکل که اصلا قرار نیست حل بشود چون تبدیل به مساله نشده و تبدیل به مساله هم نمیخواهد شد چون قرار نیست حل شود لذا این نکته مهمی است که ما در موانع مهم طرح مساله وارد شویم.
از بحثهایی که ما میتوانیم وارد همین مقدمه شویم همین مباحث مرتبط با فرهنگ است. صحبت از فرهنگ یا میراث فرهنگی، ارتباط جدی و مبنایی با هویت ملی دارد. آنجایی که اسلام و ایران کنار هم جمع میشوند و یک پدیدهای را به نام انقلاب اسلامی تولید میکنندکه براساس فرمایشات امام (ره) و مقام معظم رهبری نه بدون ایران تولید میشد نه بدون اسلام. در بستر و در فهم فرهنگی ایران و در بستر و فهم معرفتی اسلام این هویت ملی انقلاب اسلامی است که تجلی پیدا میکند. به نظر میرسد بحث هویت ملی، شاه کلید بنیانهای فرهنگی جامعه است.
اینجا یادی بکنم از موضوعی به نام فناوری نرم، فناوری نرم یعنی خدمت تکنولوژی و نگاه تکنولوژی در هوشمندسازی قدرت فرهنگی و هویت ملی ما. مثلا شما در نظر بگیرید ما الان در فناوری نرم، این اردوهای جهادی که خیلی از این دانش آموزان و دانشجویان در آن قرار دارند و می گیرند یک برایند و یک کار ارزشی متراکمی است که انجام میشود اما اگر همین اردوهای جهادی در قالب فناوری نرم قرار بگیرد ورودی و خروجی آن با تکنولوژی روز و علم تکنولوژی انجام شود مطمئنا بازدهی و در واقع خروجی این فناوری نرم، خیلی بیشتر از رفتن به اردوهای کلاسیک است.
نکته بسیار مهم در بحث فرهنگ، بحث زبان است. البته مقصود زبان گفتاری نیست بلکه زبانی است که وقتی میگوید قولو لا اله الا الله تفلحوا نه این که صرفا هزار بار بگو لا اله الا الله. لا اله الا الله یعنی اندیشه، کردار، پشتوانههای معرفتی و پشتوانههای هستیشناسی اینجا خودش را بروز و ظهور میدهد و اگر این زبان ملت شود، زبان استقلال، زبان مقاومت هوشمند بشود زبان عقلانیت انقلابی شود، آن موقع این ملت میتواند احساس افتخار کند، این ملت میتواند به نوعی احساس خود بودن را برای خودش باور کند. اما اگر این زبان ملت، زبان فقط تکنولوژی شد، زبان برج شد.. امارات میشود ، ژاپن میشود در عین حال که فراموش نمیکنیم موفقیتها و ظرفیتهای خوب آن نگاه را. اما این نگاه مهم است که آیا زبان هم پشت این تکنولوژی نهفته است یا نیست، با توجه به این زبان، امکان رسیدن به این تکنولوژی و فناوری کاملا برای ما فراهم است همانطوری که شما در بحثهای پزشکی در همین بحث رویان که متعلق به همین مجموعه مقدس است شما خوب این را واقعا دیدهاید تکنولوژی رویان مهم نبود، زبان جهاد دانشگاهی مهم بود که ژن ناتوانی را تبدیل به ژن توانستن کرد.
حالا اگر بخواهیم بحث هویت ملی و زبان فرهنگی را یک مقدار ریزتر وارد شویم ببینیم در جامعه ما، در فضای دانشگاهی ما، در فضاهای فرهنگی ما چه مصادیقی از مشکلات و بحثهای جدی وجود دارد که خیلی از شما با آنها آشنا هستید به قسمتی از آنها اشاره میکنم. مثل بحث اعتیاد اینترنتی، خشونت، انحرافات رسانهای که در قالب رسانه ممکن است صورت گیرد و شاید یکی از موضوعات مهم فرهنگی جامعه ما به خصوص در نسل جوان، احساس تنهایی حاد است. این جوان عزیز ما، با همه است سرش هم در گوشی است با همه دنیا هم آنلاین ارتباط دارد اما وقتی که از درون آن وارد میشوید و در ناخودآگاه آن ورود پیدا میکنید میبینید که یک تنهایی حاد در بعضی از این جوانان عزیز ما و در بعضی از این افرادی که در کنار ما هستند خودش را نشان میدهد و این شاید در نسبت با بحثهایعینی، خطر ذهنی به مراتب مهمتر و بالاتر باشد چون احساس تنهایی است که انسان را به یک رفتار و نگاههای پرخطر می کشاند.
غرب با یک پدیدهای با عنوان پسا سکولاریسم روبرو شده و این پساسکولاریسم، در عین حال که نمیخواهد وارد این موضوع شود خودش را مجبور میکند که به بحث دین، ایمان، معنویت برای این که بتواند از این تنهایی حاد خودش را رها کند نزدیک سازد. خوب خوشبختانه باعث افتخار است که فرهنگ قوی ما امکانات و ظرایف و حتی راهبردهای خیلی جزئی را برای ما ایجاد کرده است. شما کافی است در شبانه روز مثلا ده دقیقه و یا بیشتر و کمتر وارد مسجدی شوید آن فضای مسجد، فضای معنویت مسجد انسان را از آن تنهاییها جدا میکند. خود همین اربعین را شما در نظر بگیرید افرادی که در اربعین سیر میکنند مهمترین مولفه و آورده آنها این است که ما از تنهایی جدا شدیم یعنی خودشان را متصل میکنند به یک اقیانوس عظیم و آنجا دیگر رنگ و چهره و بوم، معنا و مفهوم نخواهد داشت اینها موضوعاتی است که در یک احصاء اولیه میشود طرح کرد.
از جمله مباحث مهم، بحث اوقات فراغت است. بیشتر جامعه دانشگاهی، جامعه دانشجویی ، جامعه نسل جوان ما مشکل فراغت را دارد که بالاخره باید چه کار بکند؟ و چگونه بتواند این مساله فراغتی خودش را حل کند؟ البته انواع و اقسام موضوعات و مصادیق برای حل این مشکل فراغتی ایجاد شده، اما باز مشکل بحث فراغت این است که در بحث فناوری نرم قرار نگرفته است در یک سیستم اجتماعی و صنعت اجتماعی قرار نگرفته است و ما شاهد افراط و تفریطهایی در همین موضوع فراغت هستیم در حالی که یکی از موضوعات بسیار مهمی است که میتواند به ما کمک کند.
بحثهای فرهنگی و موضوعات فرهنگی از جامعه جدا نیست. مثلا بحث قانونگریزی، بحث کودکان کار، بحث آشفتگی در ارزشهای خانوادگی، مسائل آموزش و پرورش، مسائل فزونگرایی، بحث محرومیت اجتماعی، تبعیض، مهاجرت، شکاف جنسیتی موضوعات بسیار مهمی است. با وجود آنکه که خانمها در عرصه فرهنگ انقلاب اسلامی در یک فرایند مهمی از حقوق اولیه وحقوق ثانویه قرار گرفتهاند اما این ادراک شکاف جنسیتی در موضوعات مهم است. یک شکاف دیجیتالی که الان جامعه ما با آن درگیر است شما ملاحظه فرمودید که میگفتند حدود سه میلیون دانش آموز، امکان استفاده از فضای مجازی را ندارد. خوب یک شکاف دیجیتالی است در عین حال از آن طرف هم یک سرریز دیجیتال هم داریم یک جاهایی آنقدر اطلاعات است که آن هم خودش یک نوع شکاف ثانویه را به نام شکاف مضاعف ایجاد میکند.
بحث عدم مدارا و زبان سیاسی جامعه از موضوعات مهمی است که زبان سیاسی جامعه آیا اقناعگر هست؟ یک زبان اقناعکننده است، یک زبان همدلانه است، وقتی مثلا مسئولی، بخشداری، دهیاری، آب روستا قطع شده خیلی مهم است که چگونه قطع شدن آب روستا را، به اطلاع عموم برساند. زبان سیاسی از مختصات فرهنگی هر جامعه است و امری است که ما نسبت به آن باید توجه کنیم. خود حضرت امام رحمه الله علیه در این زبان سیاسی، واقعا یک مهارت مهم و زبان جدی در فهم اجتماعی، سیاسی، فهم همدلانه را داشتند. به نوعی جوشش و خروش مردم را با همین زبان سیاسی عقلانی، زبان سیاسی فرهنگی، زبان سیاسی معرفتی و عرفانی مورد توجه قرار میدادند. این زبان سیاسی جامعه از موضوعاتی است که ما نمیتوانیم این را از بحثهای فرهنگی جدا کنیم.
اما اساس بحث ما این است که چگونه ما بتوانیم مدلسازی بکنیم؟
ما یک نگاه اجتماعی به مدل داریم. اجتماعیسازی مدل و مدل اجتماعی را در قالب صنعت اجتماعی بررسی میکنیم لذا چند تا ویژگی مدل ما باید داشته باشد. اولا نمادی از واقعیت است نه همه واقعیت. بالاخره سادهسازی میکنیم داشتن مدل بهتر از این است که اصلا مدلی نداشته باشیم مدلی که بتواند تحلیل کند. در این مدل ما روابط معنادار را در قالب جنبههای مختلف کشف می کنیم.
نکته بسیار مهم این است که هرچند مدل همه واقعیت نیست اما برخی از زوایای واقعیت را برای ما برجسته میکند. لذا اگر ما بتوانیم در فهم پدیدههای فرهنگی اجتماعی، از مدل استفاده کنیم این مدل ما را به سادهسازی و تمرکز بیشتر رهنمون میکند. وقتی که از مدل صحبت میکنیم ما انگار با یک زبان ورود میکنیم. این انگار خیلی مهم است میگوییم داریم به واقعیت نزدیک میشویم و دنبال چیستی پدیده هم واقعا نیستیم. چیستی پدیدههای سیاسی- اجتماعی را که نمیشود به این راحتی تشخیص داد. لذا با زبان انگار، با زبان مثل و با زبانی که نزدیک است مخاطب خودمان را در این فضا جذب میکنیم تا بتوانیم نسبت خودمان را با فضاهایی که در قالب مسائل اجتماعی سیاسی است بهتر نشان دهیم.
بیمسئولیتی اجتماعی یا به عبارتی بیتفاوتی اجتماعی، بیتفاوتی فرهنگی در حال اتفاق افتادن است. ما چه کار میتوانیم بکنیم؟ معمولا 4 تا گزاره را میشود مطرح کرد. اصلا بیخیال بشویم به ما چه؟ به هر حال شده! ما هم جزوی از جامعه هستیم ما چه کار کنیم؟
چیزی که بالاخره از ما به عنوان یک فرد فرهنگی متوقع است آن است که بتوانیم از موضوعات مختلف، مباحث مختلف، یک ارزیابی صحیح داشته باشیم، خیلی سادهسازی نکنیم مثلا همه را ربط دهیم به گذشته، یا همه را ربط دهیم به فضای قرن بیست و یکم و بگوییم آقا ما چه کار کنیم از ما دیگر خارج است.
اگر گزاره آخر، مبنای کار ما قرار گیرد طبیعی است که 4-3 تا اتفاق مبارک و مهم میافتد و ما میتوانیم ثمره عملی و عینی آن را به نوعی ملاحظه کنیم و آن بحث آگاهی و بینش اجتماعی است، بحث قدرت تصویرسازی و تصمیمگیری است که این نکته بسیار مهمی است که شما بتوانید ضریب خطای فرهنگی اجتماعی جامعه را کم کنید با یک تصمیم، با یک نگاه درست ضریب خطا را کاهش دهید. نکته بسیار مهمتر اگر ما ارزیابی صحیح داشته باشیم از مدل هم بتوانیم استفاده کنیم پیشبینی آینده برای ما خیلی راحتتر صورت میگیرد. این پیشبینی نسبی به ما کمک میکند و در نهایت هم ما در اقیانوس فرهنگی اجتماعی سیاسی میتوانیم به اندازه خودمان موجبات رشد و ارتقای فرهنگ اجتماعی سیاسی را فراهم کنیم.
ابزار بنده در این موضوع بحث مدل است. با مدلسازی میخواهم فهم مساله اجتماعی، مساله فرهنگی را انجام بدهم. خوب در این مدل طبیعی است که ما میبایست چند تا موضوع را مورد توجه قرار دهیم. اولا شبکه معنایی است. بحث رفتارهای پرخطر، بحث بیمسئولیتی اجتماعی، بحث مسائل مرتبط روانشناسی، افسردگیها اینها تنها یک موضوع است یا نه، با موضوعات دیگر مورد توجه قرار میگیرد. پس یک شبکه معنایی میشود. در این قسمت شناخت موانع که باعث این مساله شده برای ما خیلی مهم است پس یک مانعشناسی متناسب انجام میدهیم. ببینید کدامیک از این موانع باعث بینظمی میشوند خوب موانع در بحثهای فرهنگی اجتماعی که خیلی زیاد است اما از کنار بعضی از اینها میشود رد شد.
بیشتر هزینههای ما در جامعه صرف بحثهای فرعی میشود نه بحثهای اصلی، بعد به بحث ششگانه مساله توجه میکنیم. اصلا ما مساله را در چه قالب یا مقولهای تعریف کنیم تا بگوییم این مساله است یا این مساله نماست.
خیلی از کارهایی که انجام میدهیم در پایان به این نتیجه میرسیم که کاش این کار را نمیکردیم این اصلا مساله ما نبوده اصلا تعریف مساله در آن وجود ندارد که بخواهیم مساله ما قرار بگیرد کلی هم انرژی بگذاریم کلی هزینههای زیاد بگذاریم بعد از یک سال، دو سال، چهار سال، بعضی از دولتهای ما درگیر این مساله بودهاند یعنی موضوعی را به عنوان مساله در نظر گرفتند متاسفانه حتی در برنامههای توسعه هم میبینیم اما مساله جامعه و کشور آن نبوده است. البته بعد شرایط عینی و ذهنی در تولید مساله هم مهم است.
مجموعهای از عینیتها و ذهنیتها، برای ما تولید مساله خواهد کرد. نکته بعد بحث اخلاقیات است که منظور همان اخلاق انسانی، اخلاق دینی و اخلاق سازمانی است. مساله ما در فضای فرهنگی این است که اخلاق سازمانی اصلا شناخته نشده است یعنی میآییم همه را بار میکنیم بر دین و مذهب و ...
کار سازمانی خودت را باید انجام بدهی بالاخره معاون فرهنگی دانشگاه، مدیر فرهنگی دانشگاه، مدیران فرهنگی اصلا به جای این که، به فضای سازمانی و اخلاق حرفهای خودشان وارد شوند وارد موضوعات و مسائلی میشوند که همه میخواهند بدون استفاده از عقل، صرفا از قرآن و پیغمبر بگویند و جوان مردم را در مقابل خودشان و خدا قرار دهند. قرار نیست که شما همه مسائل و موضوعات را از اخلاق دینی وام بگیرید و فقط از دین مایه بگذارید چون تبحر و تخصص هم ممکن است خیلیها نداشته باشیم اینجا دین ضربه میخورد. باید در اخلاق سازمانی در دانش بشری، عقل بشری تامل کنید.
نکته آخر هم بحث رویکرد فازی است. حالا شما هر مسالهای را بخواهید میتوانید در این سبد قرار دهید بگویید مثلا مسالهای به نام بیتفاوتی اجتماعی، مسالهای به نام مثلا کمبود ادب در نسل امروز، که ببینیم اصلا کمبود ادب دارد یا نه، اصلا تعریف ادب عوض شده است ! خروجی این به ما میگوید که مساله آیا واقعا مساله است؟ و چگونه میشود این مساله را حتی حل کرد؟
بعد از این که مساله تشخیص داده شد موقع آن است دنبال چرخه حل مساله برویم که آن هم دوباره برای خودش حدود 8-7 تا عامل دارد. سبد آن را هم تعریف میکنیم در آن سبد میریزیم و با یک مهارتی به حل مساله می پردازیم.
با تمرین خوب می توان مدل مساله شناسی را برای خودمان نهادینه کنیم وحتی به نوعی فرهنگسازی کنیم. ما با فهم کلیاتی، این را عرض کردیم که مسائل اجتماعی، سیاسی و فرهنگی نیاز به مهارت دارد ابزار مهارتی ما هم مدلسازی شد. یک مدلی را امروز انتخاب کردیم و به نوعی هم با بحثهای فناوری نرم هم در ارتباط است بحث مدل ترکیبی مساله شناسی فرهنگی اجتماعی است که به نوعی مرتبط با علوم اجتماعی است هم بحثهای شناختی است هم بحثهای روانشناسی اجتماعی، که با نگاه مساله محوری انجام میشود و بعد متناسب با این فضاها و منطقی که ایجاد شد که در واقع 7 تا عامل بود مدل تحلیلی شکل گرفت که در آن مساله را قرار خواهیم داد.
تشخیص درست خیلی مهم است ولی کافی نیست باید راه حل ارائه داد. دانشجوی من، جوان من نسبت به عبادات کاهل است، نسبت به هویت ملیاش بی تفاوت است میگوید پرچم چه است؟ سرود چه است اینها چه است؟ در کشور ما شهید بابایی، شهید چمران جانشان و حضورشان برای خاک وطن می تپیده، اما در فضای امروز گفته می شود چرا آنجا نماندند؟ ما به دنبال سرزنش فضای فرهنگی نباید باشیم. از تخریب، از تحقیر هیچ اتفاقی نمیافتد هم بار روانی خودمان زیاد میشود هم طرف مقابل، از ما دور میشود. اما با زبان همدلانه، با زبان مدارا، با زبان نرم باید گفت که اینها، همه از وجود ما و از خود ما هستند و جدا از ما نیستند.
سوال :جایگاه تحول گرایی در مدل مساله شناسی چیست ؟
مخاطب شناسی، تحول گرایی و سیاستی که در رابطه با ماموریت باید انجام داد در چرخه حل مساله است . یعنی شما یک مساله را تشخیص دادید میخواهید وارد چرخه حل مساله شوید. بحث تحول با توجه به امکانات، در چرخه سیاستگذاری و بسته به مقولات مدل سیاستگذاری خودش را نشان میدهد .دقیقا مثل برنامه 1404 است در آن اشاره کردیم نفر چندم میخواهیم بشویم؟ تاکجا میخواهیم رشد پیدا کنیم؟ مساله خوب تشخیص داده شد. اما در بعضی از حوزهها فاصله داریم که برمیگردد به همان نگاه تحولی. ما جدا از این فضای مدلسازیها و چرخه حل مساله، نیاز به یک اشراف و اشراق روحی نسبت به مساله داریم. آن اشراق و اشراف روحی با همان تجربه زیسته فرهنگی – اجتماعی است هر چه من دانش داشته باشم هر چه مدلسازی کنم اما چون کار فرهنگی و سیاسی نکردم چون در صف نبودم چون درک درستی از ارتباط با مخاطب ندارم نمی توانم تحلیل درستی کنم. حالا ما ابزار و دانش لازم هم داشته باشیم مثل ماشینی هستیم که آماده است بهترین ماشین هم هست 2020 هم هست اما رانندهاش مهم تر است.
سوال: نقش اقتصاد در برنامه ریزی چیست؟
اگر ما در نظر بگیریم که یک مثلثی داریم به نام امنیت، فرهنگ و اقتصاد. واقعیت پایهای و مبنای اقتصاد را به هیچ عنوان نمیشود نادیده گرفت و حتما اثراتی در همه چیز میگذارد. اما شما ملاحظه بفرمایید در همین دانشگاه دولتی واقعا مکانی به لحاظ خوابگاهی دارند، غذایی دارند، اما باز شما خیلی از مشکلات و مسائل را میبینید یعنی در کنار این بحث عینی، که بسیار هم مهم و به جا هست آن بحث عینیت، دانشجویی که حتی میآید کار دانشجویی میکند پولی دربیاورد اصلا عین خیالش نیست اصلا کلاس خودش هم نمیآید این گره فرهنگی و گره ذهنی هم به نظر میرسد خیلی مهم و مبنایی است. در عین حال که خود شما و خیلی از ما و اطرافمان افرادی بودند که زندگی اقتصادی خیلی پایینی داشتند اما گره فرهنگیشان فعال شده به سمت حل شدن آن ذهنیت رفتند زندگیشان در طول ده سال به لحاظ اقتصادی هم درست میشود . موضوع اینجا است که در یک قسمتی که به مسئولیت ما برمیگردد ما آمدیم گره فرهنگ را پر رنگتر کردیم. در بحث اقتصاد با آن اضلاعی که خدمتتان عرض کردم یعنی امنیت، اقتصاد و فرهنگ باید حرکت کرد .در عین حال که بحث اقتصاد یک موضوع جدی است و حرکت اصلا ح جهانی اسلام هم بدون اقتصاد صورت نمیگیرد من تعجب میکنم بعضیها میگویند انقلاب به خاطر نان وآب نکردیم بله اصل انقلاب به خاطر نان نبود ولی این حداقلها که باید فراهم شود که جان داشته باشید مبارزه کنید. این کفاف نسبی، این قناعت نسبی باید وجود داشته باشد.
سوال: با مساله اشباع فرهنگی چه باید کرد؟
این اشباع فرهنگی برمیگردد به همان بحث سیاستگذاریهایی که صورت گرفته است. سیاستگذاری متوازن وقتی صورت نگیرد نمونهاش را مثال زدم خدمتتان ما همه مساله فرهنگیمان را میخواهیم از دین و قرآن حل کنیم. جایی شهرداری هم فعالیت فرهنگی میخواست انجام دهد، کرسی ولایت فقیه برگزار می کندکرسی کار شهرداری نیست. جهاد دانشگاهی، حوزه، دانشگاه باید بگذارند این اشباع در خود رسانهها هم است انقدر مثلا موضوعاتی برجسته و غلیظ میشود که آن موضوع با آن ارزشمان تبدیل به ضد ارزش شده چون وقت و بی وقت به آن پرداخته میشود. این بحث اشباع دقیقا برمیگردد به آن سیاستگذاریها که روح حاکم آن باید در اعتدال و عقلانیت باشد این که از بالا ما بنشینیم ومصوبات مختلف و متعدد داشته باشیم و فکر کنیم با هر مصوبه یک نفر احیا میشود و تغییرات سریع انجام می گیرد درست نیست.
سوال: سیالیت فرهنگ چگونه است؟
در رابطه با سیالیت فرهنگ باید گفت که ما یک بحث فرم و یک بحث محتوا داریم. در محتوا، فرهنگ نه تنها سیال است بلکه امر سیاسی و امر اجتماعی هم سیال است. اما در واقع محتوای سیال باید در قالب یک فرم خودش را قرار دهد. فرم، یک بستهی صنعتی غیرقابل انعطاف نیست. فرم انگارهای است که نشان میدهد دادهها و ارزیابی دادههایمان، مسائل مان در قالب این سبد نسبی چگونه تحلیل شود. سبد نسبی کمکمان میکند که به حل منطقی مشکل و مساله نزدیک شویم. در بعضی از فضاهای تصمیم گیری، فرد مسوول قبل از جلسه به موضوع مطروحه فکر نمیکند بلکه در خود جلسه! مینشینند و تازه آنجا فکر میکند چه بگوید نه ابزاری برای تحلیل دارد نه مهارتی هست، نه نگاهی هست، براساس یافتهها و دانش خودشان و یا تجربه مثلا چند ساله در آن جلسه شرکت میکند و النهایه به یک راهکاری هم میرسد حالا این راهکار واقعا امکان عملیاتی شدن دارد؟ ابزار دارد؟ اصلا تشخیص مساله آیا درست است ؟
بحث اصلی کارشناسان، تحلیل مسایل فرهنگی –اجتماعی این است که در موضوعات اجتماعی و فرهنگی، ما را هم جزو صنعت اجتماعی حساب کنید. میخواهیم بگوییم این صنعت سیاست، صنعت اجتماع و اقتصاد مدلهای تحلیلی منطقی دارند و میتوانند با ابزار مناسب مسائل را تشخیص دهند. به گونه ای که خطاهای تصمیم گیری اجتماعی و سیاسیمان را به حداقل برسانیم. بالاخره در بحثهای فرهنگی یک اشتباه انجام بدهید ممکن است یک نسل را تحت الشعاع قرار دهید یک نسل را در واقع خدای نکرده ما دچار انحطاط کنیم. روی این جهت به نظر میرسد که در قالب مهارت و ابزار قابل انعطاف می توان سیالیت فرهنگ را به نوعی تحت پوشش قرار داد.
شبکه معنایی هسته اصلی بحث ما در مدل سازی تحلیل مسائل فرهنگی و اجتماعی است. برای فهم شبکه معنایی یک موضوع، باید زنجیره معانی و مفاهیم مرتبط با آن را در نظر گرفت. مثلا بحث بیتفاوتی اجتماعی یا کممسئولیتی ویا کمبود انگیزه دانشجویان برای درس خواندن دیگر یک موضوعی نیست که بگوییم فقط باید روی این مقولات به صورت تحت الفظی متمرکز شویم. بلکه باید مفاهیم مهم مرتبط با آنها را هم در نظر گرفت به عنوان مثال برای فهم شبکه معنایی کلمه مومن میتوان گفت یک بار معنای کلمه مومن را در نظر گیریم که مؤمن کسی است که ایمان به خدا و روز قیامت دارد و یک وقت هم هست شما مومن را در فضای مفهومی میخواهید بررسی کنید که مشخصات و نشانه هایی را برای مومن در نظر میگیرید ( مستند به بحارالانوار ) اینکه علم، خلیل مؤمن است دوست مومن است، در واقع کلمه مومن و مفهوم مومن را در یک شبکه معنایی بررسی کردیم. یعنی نمیگویم فقط مومن کسی است که اهل عمل است نماز میخواند روزه میگیرد، بلکه مومن نشانههای دیگری هم دارد. همه این مجموعه یک تصور زیبا، یک زیباشناسی مفهومی از مومن صورت میدهد.
نکته مهم دیگر توجه به منطق فازی است که باید نگاهمان فازی باشد. فهم مسائل اجتماعی با منطق فازی بهتر صورت میگیرد. البته که رویکرد ذهنی ما هم خیلی مهم است. تمرین ذهنی هم باید داشته باشیم به گونهای که نگاه خودمان را در فضای خاکستری انجام دهیم آن موقع در این فضای خاکستری شما لاجرم باید انصاف را هم مورد توجه قرار دهید. از دانش افراد، دانش زمینهای، دانش تجربی، دانش روز هم بهرهمند شوید. لذا با تمرین ذهنی، با تفکر ذهنی خودمان را حقیقت مطلق ندانیم، اجازه بدهیم خاکستریها هم نظر بدهند. نه صرفا سیاهها تحول ایجاد میکنند و نه صرفا سفیدها، پس عامل تحول فرهنگی اجتماعی چه هستند؟ خاکستریها هستند. لذا تمرکز ما با رویکرد نگاه به خاکستری ها میتواند کار را پیش برد .
یک بحث دیگر هم صنعت اجتماعی هست که باید فراز و فرودها را با هم ببینیم. نه فراز مطلق است نه فرود مطلق. بالاخره جمهوری اسلامی، انقلاب اسلامی در بیش از 40 سال حرکت خود فراز و فرودهایی داشته، رویشها و ریزشهایی داشته است. انصاف باید به خرج داد آنجایی هم که رویش است دیده شود، در همین نسل امروز ما، نسل جوان ما واقعا رویش های مهم و بنیادینی داشته است . این نسل را متهم کردن به این که اینها سرسپرده فضای مجازی هستند، استعمار فرانوین شبکههای اینترنتی اینها را بهم ریخت، نه اینجوری واقعا نیست و قبول کنیم که بعضی مواقع آنها درست دارند تغییر میکنند ولی ما تغییر نکردهایم. بندهای که متولد مثلا فلان سال هستم من در ذهن خودم ماندهام و رسوب کرده ام . چون میترسم این ذهنیت خودم را خراب کنم و چون ذهنیت خودم را خراب نمیکنم میآیم فشار میآورم که دیگران تغییر کنند.
درست است تشخیص مساله یک موضوع کیفی میتواند باشد اما نمیشود از نگاه کمَی از آن غافل شد. در فهم مساله خوب است که ما اول بیاییم موانع فهم مساله را هم بررسی کنیم. از موانع فهم مساله ابهام احتمالی در آن است. غیرقابل پیشبینی بودن بعضی از موضوعات هم در تولید مساله مهم است. نکته دیگر انگیزههای متعارض است یعنی افرادی هستند که در جامعه با انگیزههای متفاوت برای منافع شخصی، منافع گروهی باعث ایجاد انگیزههای متعارض می شوند .
نکته بعدی عدم مهارت مناسب در فهم مساله است. اگر ما مهارت فهم مساله و حل مساله را در جامعه نتوانیم نهادینه کنیم این ضعف مهارتی هم خودش تولید مساله میکند و یا نبود امکانات مانند بحثهای اقتصادی، بحثهای زیربنایی هم میتواند منجر به بروز مساله شود.
نکته بعدی بعد از شناخت مانع، این است که ما ابتدا بیاییم بین مشکل فرهنگی، مشکل سیاسی، اجتماعی با مساله تفاوت قائل شویم. کجا مساله است؟ هر جایی که شما سوال جدی، مبنایی، مشخص و محدود داشتید آنجا میتوانید روی مساله متمرکز شوید. لذا بحث سوال جدی و مبنایی و مشخص میتواند ما رادر فهم مساله کمک کند شما بعد از این که موانع را شناختید دنبال 4-3 تا سوال اصلی باشید که کاملا عینی و عملیاتی باشد.
بحث مشکل هم کلی، مبهم و نامتمایز است. آلودگی تهران چرا حل نمیشود؟ چون در ردیف مشکل دیده شده نه در ردیف مساله! مساله معین، متمایز، روشن و قابل حل و بررسی است. افرادی که نمیخواهند پاسخگو باشند دنبال مشکل میروند. بعضی از این کارگزاران متخصص در بحث مشکلپروری و پرورش مشکل هستند در فهم مشکل و در تبیین مشکل ماهرانه عمل میکنند و هیچ موقع هم پاسخگو نیستند. شهید مطهری رحمه الله علیه انحطاط مسلمین را در قالب مشکل مطرح میکنند اما در قالب همین مشکل، 27 تا مساله از آن استخراج میکنند.
نکته دیگر آنکه هر جا شما بینظمی دیدید از بینظمی در یک صف رستوران، تا بینظمی در دانشگاه و نهادهای مختلف بدانید خروجی آن یک مساله است. بینظمی حتی در فضای انتخابات، در فضای اجتماعی، در فضای فرهنگی همه نشانگر وجود مساله است. اگر بخواهیم نشانگان بینظمی را مطرح کنیم باید گفت که ما قواعد رفتاری را مشخص نکردهایم بر مبنایی که به اقناع برسد و یا اینکه در بعضی از جاها تعارض هنجارها را داریم. الان شما دوگانه مثلا ایرانی اسلامی را ببینید در حالیکه اصلا دوگانه ای در کار نیست ولی آنقدر شما میآیید تعارض را قوی جلوه میدهید تعارض را زیاد میکنید که مساله ایجاد می شود .
مهارت یک موضوع جدی است که باید در فهم بینظمی داشته باشیم اما نکته مهمتر از این، آنومیهایی که کارگزار ممکن است ایجاد کند آنومینهادی است. بعضی مواقع نهادهای اجتماعی، نهادهایی که در داخل یک جامعه ایجاد میشوند در داخل ساختار خود بینظمی ایجاد میکنند. همین بحث آنومی در بحث مدیریت فرهنگی دانشگاهها در جاهای مختلف ایجاد میشود.
آنومی در واقع با بحث قانونشکنی، با بحث نظم اجتماعی، نظم فرهنگی، حتی بحثهای سبک زندگی فردی مرتبط است. جامعهای که بینظم است، جامعهای که مسالهاش زیاد است بدانید یک پای مهم آن، فرهنگ است جامعهای که به اصول اخلاقی خودش توجه نمی کند دچار مساله است. اخلاق و فرهنگ یک چسب اجتماعی است که جامعه را میچسباند. در پژوهشهایی که انجام شده گفتهاند هر کجا دینداری افزایش پیدا کند آنومیکمتر میشود.
یک نکته بسیار مهمتردر فضاهای فرهنگی جامعه خودمان، بحث احساس غیرعادلانه بودن قواعد است. این احساس غیرعادلانه بودن خیلی مهمتر از خود غیرعادلانه بودن است. اینجا وظیفه کارگزار، وظیفه نهاد متولی فرهنگ، این است که بتواند فرایند اقناع را در جامعه ایجاد کند. به عبارتی گفتگو را در فضای فرهنگی را بتواند افزایش دهد. عبارت من -آن تبدیل شود به عبارت من -تو.
در نگاه جدید به مساله اجتماعی حرف اصلیمان این است که در کنار این ساختار، عوامل ذهنی و آگاهی نقش بسیارمهمی دارند. ما نقش ساختار و عین را رد نمیکنیم بالاخره گرسنگی کشیدن را میفهمیم یعنی نداشتن را میدانیم. پول نداشتن، امکانات نداشتن قابل فهم است. اما معتقد هستیم که اینها در یک قالب ذهنی، در قالب عنصرآگاهی هم باید به آنها توجه شود.
یک جایی باید به یک تعریف اولیهای برسیم. اولا بگوییم یک چیزی اشتباه است بالاخره ادراک عمومی میگویند این اتفاق اشتباه است، این شرایط، شرایط منفی است. تحقیر دیگران، تخریب دیگران، رسواگری اجتماعی سیاسی، تجسس در امور شخصی یک مساله با شرایط منفی است.
نکته دوم؛ همین شرایط شایع و گستردهای که اینجا هست یعنی فراگیر بودن آن خیلی مهم است. نکته سوم که نکته شاه کلید بحث است : ما اصلا در فهم مساله چیزی به نام بن بست نداریم. اگر شما نگاهتان مساله محوری باشد امکان تغییر و راه حل وجود دارد جالب است در معارف دینی ما هم همینگونه است. ما هیچ موقع به بن بست نمیرسیم حتی مرگ.
این نکته را هم باید دقت کرد شایع بودن این 6 عامل، ما را نسبت به آن شبکه معنایی مساله بهتر جلوه دهد و بهتر مشخص کند یعنی شما در کنار شایع بودن، در کنار فراگیر بودن، در کنار اشتباه بودن و قابل تغییر بودن ببینید کجا بحث نیاز مطرح میشود، کجا بحث نارضایتی است و کجا بحث محرومیت است.
دقت بفرمایید در مساله هم به بحثهای عینی و هم ذهنی مورد توجه قرار میگیرد و متخصصین مسائل اجتماعی صنعت اجتماعی یا صنعت فرهنگی باید تشخیص بدهدمساله اجتماعی پنهان به گونهای است که میتواند باعث اعتراض مدنی، نافرمانی مدنی، انفجار، شورش و انقلاب شود. این متخصص صنعت اجتماعی، صنعت فرهنگی است که مخاطبشناسی و زمانشناسی را انجام میدهد که بتواند این مساله را دوباره مدیریت کند.
بیاخلاقی به معنای عام در تولید مساله میتواند بسیار مهم باشد. جامعهای که اخلاقمدار نیست، مدام تولید مساله میکند. در اخلاق سازمانی اقناع مخاطب خیلی مهم است مثلا خروج صدای واحد از دولت. دولت زحمت میکشد عالی، اما اگر شما صداهای واحد و فهم زبان رسانهای نداشته باشید، افراد مختلف موضوعات مختلفی را بگویند جامعه را دچار مساله میکنید بعد مجبورید بیایید عذرخواهی کنید مجبورید بیایید دایم کامنت بگذارید منظور من این نبود منظور من آن بود. به خاطر همین است به بعضی از دوستان سفارش کردهایم هر مجموعه و هر نهادی پیوست رسانهای داشته باشد. فقط و صرفا مذهب را در دانشگاهها، در فرایند کشورداری، برای فرهنگ.... پربار نکنیم . بیاییم از اخلاق انسانی و ظرفیت آرزومندی استفاده کنیم.
جمعبندی
اولا مسالهشناسی را یک مساله ذهنی و عملی در نظر بگیریم که با طرح پرسش دقیق باید صورت بگیرد. این راحتترین کار و مهمترین کار است که باید انجام شود. باید از دل این مساله متناسب با یک بینش شناختی و بینش جامعه شناختی سوالات جدی استخراج کنیم. این موارد میتواند به ما کمک کند تا بینشها را افزایش دهیم، ذهنیتها را رشد دهیم و فرق جدی بین مسائل عام و گرفتاریهای خصوصی بگذاریم. سطح مشاهدات و تجربیات روزانه یک مدیر فرهنگی، یک همکار اجتماعی، یک کسی که در صنعت اجتماعی دارد مهم است. حتما باید فضای اجتماعی و فضای روزانه خودش را مدام رصد کند. برای حل این مساله نکته راهبردی ذهنی ما جهتگیری مثبت است همان مثبتاندیشی. البته مثبتاندیشی نه به معنای غرق شدن در آرزوهاست. مهمترین نکته در مثبتاندیشی این است که بنبست وجود ندارد همین یک گزاره کلی به ما میتواند حرکت بدهد. راهحلهای متنوع و متعددی را میشود استخراج کرد. مثبتاندیشی به ما اعتماد به نفس و آرامش ذهن میدهد و کمک میکند به پویایی ذهنی برسیم.
در مقابل این مثبتاندیشی بحث جهتگیری منفی است. در ذهن بعضی مساله فی نفسه تهدید است، دانشجوی معترض تهدید است، فرهنگ تهدید است، نسل جوان تهدید است، نسل قدیم تهدید است، نسل آینده تهدید است، همه که تهدید شدند .پس فرصت کجاست ؟ نکته دیگر خودکارآمدی است. چون وقتی خودمان تخصص نداریم در کار گیج میشویم در مورد یک مساله موضوع را تعمیم به کل می دهیم. نکته دیگر هم در جهتگیری منفی بحث تحمل کم، ناکامی است به خاطر همین زود از مقدسات مایه میگذاریم. در حالی که ناکامیها را باید تحمل کنیم. این مشکلات و این موضوعات را سریع نیاییم بگوییم امتحان خدایی است. ما حرفمان این است که کارگزار نیاز به فرهنگ صنعت اجتماعی دارد. در راس دولت، در راس وزارت، در راس یک موسسهای مسوول باید خودش تحمل کم کامیها را داشته باشد. تجربه از این فضا ی کم کامی را دیده باشد نه این که مثلا هیچ تجربهای نداشته و فقط براساس رانتی ارتباطی آمده! طبیعی است که این آقا با یک تنش، با یک به هم ریزی سریع فضا را از دست میدهد. موضوع بعدی سبکهای حل مساله است. راحتترین آن همین است که شما اجتنابی برخورد بکنید. انفعال داشته باشید. آقا مشکل جهانی است، مشکل بین المللی است، از دست ما خارج است، هیچ ربطی به ما ندارد، باید صبر کنیم و خلاصه این سبکهای منفی است. اما سبک منطقی براساس آن الگو چرخه حل مساله را شما باید انجام بدهید اینجاست که چرخه حل مساله ایجاد میشود. ما در سبک منطقی، بالاخره یک وضع فعلی داریم، یک وضع موجود داریم، یک وضع مطلوب داریم. مسالهشناسی و شناخت مساله فرهنگی اجتماعی مقدمه بسیار مهم و مبنایی برای این اتفاق است خوب شما در خیلی از موضوعات اجتماعی دارید میبینید حرکتی صورت میگیرد اما مساله درست تشخیص داده نمی شود و اگر ما نتوانیم این مساله را خوب بشناسیم قطعا با شدت گرفتن مساله و تبدیل مساله با مشکل روبرو میشویم آن موقع حل مشکل کارش بسیار سختتر از حل مساله است.
یک نکتهای که خیلی جدی است ما در مسالهشناسی و حل مساله معمولا اطلاعاتمان اطلاعات شخصی، جزئی و اطلاعات دلبخواهی است دوست نداریم که اطلاعاتی که به نظر خودمان بد است در نظر بگیریم.
توجه به بعد پنهان و زمان آینده چقدر مهم است ؟
بعضی از اشکالاتی که اتفاق میافتد ممکن است برنامه شما را به هم بزند در نظر بگیرید رسانه ما در زمان حال زندگی میکند در صورتی که رسانه باید در آینده زندگی کند. رسانه ما باید برای آینده زمینه و خوراک آن هویت عمومی، انسجام و نگاه را باید بتواند ایجاد کند نه این زمان حال، در نظر بگیرد منفعلانه به صورت اصطلاحا تکانشی است نه تاملی. تکانشی یعنی به محض این که اتفاق میافتد ما هم عکسالعمل نشان میدهیم مثل کسی بوق بزند من هم بوق میزنم در حالی که اگر تامل باشد میگوییم شاید بنده خدا اصلا مریض داشته باشد شاید قبل از آن اتفاقی برایش افتاده باشد که دارد بوق بوق میزند.
سوال : نقش ما در تحولات چقدر است؟
مهمترین حربه روانی جریان متحجر و جریان منفعتطلب این است که شما دیگر اثر ندارید. چه کسی حرف شما را گوش میدهد! ما باید به اثرگذاری در قالب اثر پروانهای معتقد باشیم. به نظر من با این فضا، با این ظرفیتی که داریم به اندازه همان ذرهای که عرض میکنم این امکان تاثیرو تاثر را داریم امکان تغییر هم ولو به اندازه یک ذره وجود دارد.
مشکل و مساله ما سوگیریهای شناختی هم است. براساس یک انباشت ذهنی قبلی افراد را تقسیم کردیم به خوب و بد، دو گانه سازی در موضوعات مختلف، به این نگاههای مختلف یک جاهایی اشتباهات ما واقعا براساس قضاوتهای قبلی شکل گرفته در حالی که واقعا این اشتباهات ما، این احساسات ما و به عبارتی توهمات سرانگشتی ما، مانع جدی هستند برای این که مساله را بتوانیم درست تشخیص دهیم.
سوال : فهم مضاعف در صنعت اجتماعی چیست؟
در قسمت فهم و در مدلسازی، مدعی شدیم که صنعت اجتماعی و صنعت فرهنگی کشور حلقه مفقوده کشور است از یک جایی باید شروع بشود . رویان که در علم تجربی در علم پزشکی، منشا حرکت شد جهاد دانشگاهی میتواند در رصد عمیق به عنوان مدلسازی برای الگوی فکر فرهنگی، فکر اجتماعی خوب، منشا تغییر شود .
مکان : سالن شهید صبوری معاونت فرهنگی جهاد دانشگاهی
زمان :خرداد 1401