بخشی از درسگفتار همان هیچ شو جلسه بیست و پنجم:
تن و تعلقات به تن بیگانه آدمی و روح و جان آدمی آشنای وجود انسان
لذا جناب شمس در جستجوی انسان بود
از آن حیث که روح پاک الهی دمیده شده در کدام کالبد آگاه هست
نفخت فیه من روحی
کشمکش جان و جسم و میل هر کدام در بازگشت به اصل خویش سخن می گوید:
میل تن در سبزه و آب روان |
|
ز آن بود که اصل او آمد از آن |
روح پس از هبوط به عالم خاکی وارد دنیا میشود، دنیایی که به خودی خود مذموم نیست؛ اما آنجا که روح خود را وابستة به دنیا و تعلّقاتش کند و اصل خویش را فراموش نماید؛ دنیا هم توان پرواز را از او میگیرد.
بر اساس حدیث الدنیا سجن المؤمن مولانا دنیا را زندان مؤمن می داند.
این جهان خود حبس جانهای شماست |
|
هین روید آن سو که صحرای شماست |
مولانا دنیا را آنجا که باعث غافل شدن از خدا میشود مذموم میداند:
این جهان زندان و ما زندانیان |
|
حفره کن زندان و خود را وا رهان |
جهت استفاده از فایل صوتی این جلسه از درسگفتار همان هیچ شو میتوانید به آرشیو رادیو رویتاب مراجعه فرمایید
🕌درسگفتار همان هیچ شو
📚شرحی مفهومی و موضوعی بر مقالات شمس تبریزی
🎙در بیان و بنان
دکتر پویا پایداری
🏫جلسهٔ بیست و پنجم
آشنا؛ بیگانه
📆 پنجشنبه
۱۴۰۳٫۰۱٫۱۶
🌙شب بیست و پنجم ماه مبارک رمضان ۱۴۴۵
🕰ساعت: ۲۱:۳۰
📕«در این دنیا که همه میکوشند چیزی شوند تو"هیچ" شو. در انسان نه ظنِ منیّت بلکه معرفتِ هیچ بودن اهمیت دارد.»
🔗محورهای خاص:
🎈«« پدر از من خبر نداشت. من در شهر خود غریب،
پدر از من بیگانه، دلم از او میرمید.
پنداشتمی که بر من خواهد افتاد. به لطف سخن میگفت،
پنداشتم که مرا میزند، از خانه بیرون میکند»
🎈هیچ شدن از بیگانههای وجود
🎈زندان دنیا وطن انسان نیست و زادگاه روح و جان آدمی جایی غیر از این دنیا است
🎈 هبوط پنهان کردن جان و آشناسی انسان که گوهری گرانبهاست در قالب بدن
🎈جان ز هجر عرش اندر فاقهای
تن زعشق خار بُن چون ناقهای
🎈 کشمکش جان و جسم و میل هر کدام در بازگشت به اصل خویش
🎈الدنیا سجن المؤمن
این جهان زندان و ما زندانیان
حفره کن زندان و خود را وا رهان
🎈 حکایت نخچیران و شیر