گزارش تصویری جلسه اول دوره آموزشی فرهنگی شناخت واقعیات آمریکا و نظام سلطه
۱۰ دی ماه ۱۴۰۳ () بازتاب خبری در رسانه ایکنا
جلسه اول از اولین دوره مقدماتی شناخت واقعیات ایالات متحده آمریکا و نظام سلطه در تاریخ ۱۰ دی ماه ۱۴۰۳ با سخنرانی دکتر عمران علیزاده محقق، پژوهشگر و عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی استان گیلان در سالن اجتماعات سازمان جهاد دانشگاهی استان گیلان برگزار شد.
همانگونه که دشمنان و نظام سلطه نقاط ضعف کشور ما را نشان میدهند ما هم در مقابل وظیفه داریم، نقاط قوت را نمایان کنیم. ما با نشان دادن نقاط قوت و توانمندی های کشور خود می توانیم تهدیداتی که وجود دارند را نابود و ناپدید کنیم.
ایالات متحده آمریکا از سال ۱۷۷۶ از مستعمره انگلستان خارج شد و به استقلال دست یافت. آنها برای اینکه اعلام کنند انگلیسی نیستند حتی نوع حکومت خود را تعمداً، جمهوری انتخاب کردند و نوع پادشاهی را نپذیرفتند.
اما آیا آمریکا از روز اول که متولد شد اینگونه بوده است؟
ما برای این کار باید پس از به وجود آمدن ایالات متحده آمریکا توضیحاتی در سیاست خارجی آن داشته باشیم .
آنها از سال ۱۷۷۶ تاکنون بر اساس چندین مکتب و دکترین کارهای خود را پیش بردهاند.
مکاتب همیشه یک هدف متعالی را دنبال میکنند که اغلب به آنها مکتب فکری نیز میگویند. دکترین در مرحله پایینتر از مکتب در جایی قرار دارند که به دنبال تفویض اختیار و شرح وظایف پرداخته می شود. راهبرد و استراتژی، تاکتیک و تکنیک نیز در سطوح پایینتر مسائل سیاسی قرار میگیرند.
اولین مکتب آمریکاییها در سیاست خارجی مکتب همیلتونیسم است که اولین وزیر خزانهداری آمریکا (دولت جورج واشنگتن) به نام الکساندر همیلتون آن را مطرح کرد. او سه توصیه را در مکتب خود برای آمریکاییها بیان نمود:
اول باید بپذیریم که ابرقدرت نیستیم و باید توازن قدرت بین بریتانیا و فرانسه را رعایت کنیم.
دوم ما به جای اینکه دنبال منافع آمریکا در بیرون از مرزهای آن بگردیم، باید روی ارزشهای آمریکا کار کنیم.
سوم درونگرایی و نفی مداخله در امور خارجی
مکتب بعدی مکتب جکسونیسم بود که برگرفته از اندیشههای اندرو جکسون میباشد. او اعتقاد داشت کشور آمریکا دیگر از کشوری درون قارهای خارج شده و دنیا باید بپذیرد که کشوری در سطح جهانی شده اند. همچنین در صورتی که نیاز باشد از قدرت نظامی نیز استفاده خواهند کرد. قرن نوزدهم در آمریکا با همین شیوه تفکر سپری شد.
اصول این مکتب عبارتند از: منافع ملی سکاندار سیاست و روابط خارجی، پذیرش مداخله نظامی در دیگر مناطق جهان، گسترش موقعیت جهانی به عنوان یک قدرت بزرگ و واکنش به تهدیدات از طریق نظامی در صورت نیاز.
دیگر مکتبی که در ایالات متحده آمریکا ظهور پیدا کرد مکتب ویلسونیسم بود. این مکتب برگرفته از اندیشههای توماس وودرو ویلسون میباشد. او اعتقاد داشت که بر خلاف اروپاییها میتوانند راه حلهایی ایجاد کنند تا مشکلات جهان را بدون جنگ حل کنند.(رد جنگ به عنوان راه حل مشکلات جهانی)
ایجاد تعادل قوای جهانی و گسترش دموکراسی به عنوان مقابله با پدیده جنگ از دیگر اصول این مکتب میباشد.
ما در ایران به جایگاهی رسیدهایم که امروز کس دیگری نمیتواند برای ما تصمیم بگیرد، بلکه کشور ایران توانایی این را دارد تا برای جهان نیز تصمیم گیری بکند. در همین خصوص مقام معظم رهبری مدظله العالی فرمودند:
برای آینده جهانی را میخواهیم که در دنیا هیچ سلطهگر و سلطه پذیری نباشد.
در ادامه نظام سلطه میتوان اینگونه اشاره کرد که در ایالات متحده آمریکا روسای جمهور زیادی آمدند و دکترینهایی به مکاتب قبل اضافه کردند. آمریکاییها در جنگ جهانی دوم با یک طراحی زیرکانه و حمله به ژاپن وارد جنگ با آنها شدند و هیچگاه فکر نمیکردند، پس از جنگ تبدیل به یک ابرقدرت جهانی شوند.
اولین دکترین بعد از جنگ جهانی دوم توسط هری اس ترومن مطرح شد. او کسی بود که دستور استفاده از بمب هستهای در ژاپن را صادر کرد. یکی دیگر از سیاستهای وی این بود که اعلام کرد آمریکا باید از کشورهایی که پیرامون اتحاد جماهیر شوروی هستند مانند یونان، ترکیه و ایران با حضور مستقیم نظامی طوری حمایت کنند که اینها به جرگه کشورهای کمونیستی ملحق نشوند. این اولین سیاست مداخله جویانه در سایر کشورها است(سال ۱۹۴۵).
دکترین بعدی دکترین آیزنهاور میباشد که برگرفته از نظر دویث دیوید آیزنهاور میباشد که در سال های (۱۹۶۱-۱۹۵۳) مطرح شد. او اولین رئیس جمهوری بود که اعتقاد داشت توسط موشکهای هستهای باید یک چتر هستهای بزرگ در دنیا ایجاد کرد تا در برابر تهاجم سرخ (اتحاد جماهیر شوروی ) ایستادگی کند. از این رو پیشنهاد داد برای جلوگیری از خطر سقوط هم پیمانانشان در خاورمیانه خصوصاً ایران توسط نیروهای کمونیستی شوروی، سقف تعهداتشان را برای آنها افزایش دهند.
دکترین بعدی دکترین نیکسون میباشد. سیاست خارجی ریچارد نیکسون در سالهای (۱۹۷۴-۱۹۶۹) مطرح شد. زمانی که جمهوری ایالات متحده درگیر جنگ ویتنام بود، مطالعهای کرد که چرا در ویتنام وارد جنگ شدهاند. او مطرح کرد که در سیاست خارجی از هم پیمانانی دفاع خواهد کرد که خودش از منافع خود دفاع کند.