مسعود جانبزرگی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه حوزه و دانشگاه از تجربه مراجعان خود به خبرنگار ایکنا از قم، گفت: افراد مختلفی برای مشاوره و رواندرمانگری نزد ما آمدند، مسائل و مشکلات زندگی عدهای از آنها سطحیتر و برای عدهای دیگر عمیقتر و پروسه درمان آنها هم طولانیتر بود، اما در نهایت تمام مراجعهکنندگان به یک نقطهای که اصطلاحا به آن «نقطه تعادل» میگوییم، میرسیدند اما نیازمند راهکاری برای حفظ این شرایط تعادل در زندگی بودند.
وی از مهمترین پرسش حوزه درمانگری که در ذهن همه مراجعهکنندگان نقش میبندد، میگوید: «پس از درمان چگونه نقطه تعادل و سلامت فرد را حفظ کنیم؟» از مهمترین پرسشهای حوزه درمانگری و رواندرمانگری است، زیرا در بسیاری اوقات شخص مراجعهکننده پس از گذشت مدتی از روند درمان و بهبودیاش، به حالات روحی قبلی خود بازمیگشت.
این روانشناس بالینی تاریخچه پژوهش و تحقیقات رواندرمانگری را اینگونه شرح میدهد: چندین نسل تحقیقات و پژوهش در حوزه روشها و راهکارهای درمانی، متمرکز بر آسیبهای مختلف روحی و روانی از جمله اضطراب بود، اما در تحقیقات امروزه دو هدف اصلی مورد نظر است، اول آنکه شخص پس از گذراندن روند درمان، چگونه در مسیر سلامت باقی بماند و به حالات روحی قبلی خود بازنگردد. برای پاسخ به این پرسش مدلهای مختلفی از جمله Positive Psychology (روانشناسی مثبتگرا) و هستینگرانه ادعاهایی در این حوزه مطرح کردند.
وی ادامه داد: دومین مسئلهای که برای رواندرمانگران جدید مطرح است این است که برای مشکلات روانشناختی که تا چند سال پیش فکر میکردند درمانی وجود ندارد، راه حلی بیایند. وسواس یکی از این مشکلات است که تا پیش از قرن ۲۱، درمان و راهحلی برای آن وجود نداشت. همچنین اختلالات شخصیتی در دسته معیارهای رد و غیرقابل قبول نزد رواشناسان بود اما امروزه اینگونه نیست.
جانبزرگی با اشاره به اینکه روانشناسی و معنویت و مذهب از آغاز باهم سر ناسازگاری داشتند، گفت: معنویت و مذهب، یک مسیر انتخابی و جایگزین برای پژوهشگران نسل امروز در راستای رسیدن به راهکار مواجهه با افراد مقاوم به درمان بود. در حالی که پیش از دو دهه گذشته، معنویت و روانشناسی باهم ناسازگار بودند و به نوعی رقیب هم محسوب میشدند. نه مذهبیها پذیرای مطالب علمی از جمله روانشناسی بودند و نه روانشناسان غربی علاقهمند به همکاری با قشر مذهبی بودند، زیرا احساس میکردند همان تکنیکهایی که مذهبیها برای درمان مراجعان میخواهند انجام دهند، روانشناسان نیز میتوانند آن کارها را برای درمان انجام دهند.
این استاد روانشناس بالینی حوزه و دانشگاه از رسم کهن غربیها در استفاده از تکنیکهای شرقیها میگوید: در گذشته روانشناسان غربی بسیاری از تکنیکهای مذهبی مشرق زمین را با حذف تشریفات مذهبی، به تکنیک غربی تبدیل کرده و بهعنوان ابزار کوتاه مدت به خود شرقیها عرضه میکردند که میتوان به تکنیکهایی مانند Trensendental Meditation (مدیتیشن متعادل) یا برخی از تکنیکهای ریلکسیشن که از هندوها اخذ شده است، اشاره کرد.
مبدع رویکرد «درمان معنوی خداسو» بیان کرد: بنابراین دو عامل باعث شد که ما تمرکز بیشتری بر تدوین این رویکرد درمانی داشته باشیم و همانطور که اشاره شد یکی از آنها تجربه افرادی بود که ابتدا درمان میشدند ولی بعد از مدتی مشکلات آنها مجددا عود میکرد و دوم آنکه جریان بینالمللی در روانشناسی پدید آمد که بهدنبال این بود که چگونه میتوان به افرادی که نسبت به درمان مقاوم هستند، کمک کنیم.
نويسنده کتاب «درمان چندبعدی معنوی: يک رويکرد خداسو برای مشاوره و رواندرمانگری» افزود: در این بین یک دوره گذار وجود دارد که برخی روشهای درمانی حوزه روانشناسی از جمله درمانهای (هستینگر) Existential psychotherapy یا درمانهای انسانینگر یا بعضی از روشهای درمانی معنوی در غرب یا همان معنویت سکولار (معنویت بدون خدا) که به ماوراءالطبیعه نمیپرداختند، وارد میدان شدند.
مبدع رویکرد درمانی معنویت خداسو بيان کرد: البته باید توجه کرد که این مکاتب روانشناسی غربی از معنویت خداسو استفاده نمیکردند و به خداوند به دید یک ابزار مینگریستند نه مبنا. از این رو تحقیقات ما در حوزه درمان معنوی و نقش خداوند در سبک زندگی مراجعهکنندگان آغاز شد.
استاد حوزه و دانشگاه سرآغاز تحقیقات خود را در عرصه رواندرمانگری معنوی اینگونه شرح داد: در آن زمان من پنلی برای درمان داشتم که در آن سبک زندگی شخص اهمیت زیادی داشت و در انتهای این سبک زندگی، موضوع ارتباط با خداوند هم وجود داشت. اما وقتی با مراجعان صحبت میکردم میدیدم که وقتی که با مراجعهکنندگان در خصوص ارتباط با خدا صحبت میکردم، احوالات آنها دگرگون میشد و همین امر این پرسش را در ذهن ما بهوجود آورد که آیا میتوان به جریانها و روشهای درمانی حال و هوای معنوی داد یا خیر؟ لازمه رسیدن به این پاسخ تجزیه و تحلیل تمام نظریههای رواندرمانگری بود که در آن زمان آغاز کردم.
وی سال ۸۵ را آغاز رسمی پروژه و تحقیقات گسترده تيم خود در این حوزه مطرح کرد و ادامه داد: در مدل نقد نظریات رواندرمانگری دنیا، قرار بود این پرسش که «آیا یک نظریه رواندرمانگری تمام ابعاد سبک زندگی یک مراجعه مسلمان را پوشش ميدهد يا خير؟» را بررسی کنیم.
به گفته استاد جانبزرگی اين تحقيقات ۱۰ سال به طول انجاميده است و اولين مجموعه تحقيقی اين پروژه سال ۹۴ منتشر شده است که درباره آن میگويد: پنل اصلی اين پروژه که در کتاب «نظریههای بنیادین رواندرمانگری و مشاوره» توضیح داده شد این بود که ضمن ارائه نظريات بنيادين رواندرمانگری، ميزان تطابق يا عدم تطابق نظريههای رواندرمانگری با فرهنگ ايرانی و اسلامی بررسی شد.
پژوهشگر حوزه رواندرمانی معنوی پس از سالها تحقيق و پژوهش در عرصه رواندرمانگری به يک نقص عمده در نظريههای رواندرمانگری دنيا اشاره میکند و ادامه میدهد: ما امیدوار بودیم که در بررسی مکاتب رواندرمانگری دنیا، حداقل یک رویکرد را پیدا کنیم که انطباق بیشتری با فرهنگ ما داشته باشد که بتوانیم آن مکتب را بهعنوان پایلوت قرار دهیم و آن را بهروز کنیم، اما نقص عمده همه اين نظريهها آن است که فضای ادراکی انسان را فقط به خودش و دنيای اطرافش خلاصه میکند.
وی توضیح داد: در حقيقت، روانشناسی امروز میگوید که کار من اول مطالعه رفتار انسان، آنگونه که خودش را ادراک میکند، و دوم دنيای پیرامون او که شامل دنيای عينی و ديگران است. بر همین اساس است که برخی از نظريههای رواندرمانگری ادعا میکنند که اگر انسان با اطرافيان و محيط پيرامون خود خوب رفتار کند، احوالات خودش نيز بهبود پیدا میکند و با همين عقيده و نظريه نيز به موفقيت رسيدند، اما همچنان شاهد برطرف نشدن مشکلاتی از جمله بيماران مقاوم به درمان و بيماریهای حاد روحی و روانی از طريق نظريههای رواندرمانگری دنيا بوديم، بنابراين تحقيقات ما ادامه يافت.