به گزارش روابط عمومی سازمان قرآنی دانشگاهیان کشور، نشست «رابطه میانرشتگی و کاربردیسازی در مطالعات قرآنی»، از سلسله نشستهای کاربردیسازی مطالعات قرآنی، چهارشنبه، ۲۸ آبانماه، به همت مرکز مطالعات میانرشتهای قرآن برگزار و به صورت مجازی پخش شد. در ادامه متن سخنان قاسم درزی، عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی را میخوانید؛
وقتی از رابطه میانرشتگی و کاربردیسازی در مطالعات قرآنی صحبت میکنیم، اولین نکتهای که باید بدان توجه داشته باشیم، توجه به منظومه دانش و ارتباطهای بیناعلومی و جایگاه قرآن در این منظومه است. «بیگلان» در گرافی که از منظومه دانش معرفی کرده، در قالب سه محور، حوزههای دانشی را دستهبندی کرده است؛ یک محور افقی دارد که از دانشهای سخت به سمت دانشهای نرم میرود. یک محور عمودی دارد که از دانشهای کاربردی به سمت دانشهای محض میرود و در محور سوم نیز علم زندگی (Life Science) است.
دانشهای سخت، دانشهای عینی هستند و پیرامون مباحث عینی و قابل رویت بحث میکنند. دانشهای نرم نظری هستند و از دانشهایی که امور عینی را دارند، مانند علوم کاربردی، طبیعی و پزشکی به سمت دانشهای سخت میروند و علوم انسانی، هنر و تخصصهای علوم اجتماعی در دانش نرم هستند، چون مفاهیم نظری خواهند بود. در محور عمودی از دانشهای محض که هنر و علوم انسانی هستند، به سمت دانشهای کاربردی میرویم که دانشهای علوم اجتماعی و کاربردی هستند و محور سوم نیز از قسمت سخت به سمت نرم میرود و علوم مرتبط با این محور قرار میگیرند.
مطالعات قرآنی در حوزه دانشهای نرم و محض قرار دارد
این تقسیمبندی، حوزههای کاربردی دانش را نشان میدهد که کجا هستند و چه نسبتی با دیگر حوزههای موجود در دانشهای بشری پیدا میکنند. دانشهای سخت، دانشهای ابزاری و کاربردی هستند؛ مانند شیمی، فیزیک و ... . دانشهای نرم نیز نظری و غیرابزاری هستند؛ مانند تاریخ، فلسفه، انسانشناسی و ... . همچنین در محور عمودی با محض یا کاربردی بودن حوزههای دانشی سر و کار داریم. هر چقدر که فاصله این حوزههای دانشی از یکدیگر بیشتر باشد، میزان تجانس آنها نیز تغییر میکند. مطالعات قرآنی در حوزه دانشهای نرم و محض قرار دارد. دلیلش نیز واضح است و در مطالعات قرآنی با متن سر و کار داریم و مهمترین ابزاری که در این مطالعات وجود دارد، متن است.
در کنار آن، با تاریخ روبهرو هستیم و وقتی از مرحله متن عبور کردیم، به مرحله تاریخ میرسیم که یکی از نزدیکترین حوزههای دانشی به مطالعات قرآنی است. با فکتهای متعدد تاریخی در متن قرآن روبهرو هستیم و ما با متنی مواجهیم که برای ۱۴۰۰ سال قبل است. فاصله تاریخ ما با متن سبب میشود دانش تاریخ به ما در فهم عبارات کمک کند. همچنین وقتی از منظر زبانی با متن روبهرو میشویم، مشخص میشود که این متن با متون ادبی و عرفانی بیشترین سنخیت را دارد. در بقیه دانشها نیز با متن روبهرو هستیم، اما اینجا با یک متن ادبی یا عرفانی در ارتباطیم.
متون ادبی و عرفانی نیز ویژگیهای بسیار منحصر بهفردی دارند که فاصله زیادی با بقیه حوزهها پیدا میکنند. یعنی ویژگیهایی که برای این دسته از دانش میبینیم، در سه محور دیگر این موارد دیده نمیشود. چندمعنایی در آیات قرآن بسیار قابل کشف است و میتوان آیاتی یافت که چند گزاره معنایی متفاوت دارند و عبارت معروف امام علی(ع) که به ابن عباس فرمود «ان القرآن حمال ذو وجوه»، یعنی قرآن معانی متعدد دارد و این سخن دقیقاً ناظر به همین نکته یعنی وجود ایهام و ابهام در متن قرآن است.
زبان علم و ویژگیهای آن
اما این ویژگیها برای زبان علم، عیب محسوب میشود و کسی مجاز نیست که در متون علمی، اعم از علوم اجتماعی و ... گزارههای همراه با ابهام و ایهام به کار ببرد. در صورتی که وقتی این ویژگیها را در متون ادبی استفاده میکنیم، یک ویژگی مثبت محسوب میشود. لذا در دانشهای ادبی میگویند «الکنایه ابلغ من التصریح». یعنی اگر بتوانیم از کنایه استفاده کنیم، بهتر است. متون عرفانی نیز اینطور است که هر چقدر پیچیدگی بیشتری داشته باشیم، آن متن فاخرتر محسوب میشود و پیچیدگی یک مزیت است، نه سر راست بودن. پس در هنر و علوم انسانی، به صورت خاص، دانش ادبیات و دانش عرفان خیلی نزدیک به حوزه مطالعات قرآنی هستند.
مطالعات قرآنی در حوزه دانشهای نرم و محض است و مشخص است که تا چه میزان با بقیه حوزهها فاصله میگیرد. حوزه سخت و کاربردی در زمره مهمترین حوزههای کاربردی است که در نقطه مقابل نرم و محض است. یعنی مطالعات قرآنی هم از حیث نرم بودن و هم از حیث محض بودن، با سخت بودن و کاربردی فاصله و اختلاف دارد. در مرحله بعدی، حوزه نرم و کاربردی قرار میگیرد که نرم و کاربردی در مرحله سوم هستند و اگر بخواهیم بین نرم و کاربردی و بین محض و سخت انتخاب کنیم، حوزه نرم و کاربردی به حوزه مطالعات قرآنی نزدیکتر است. بنابراین، بیشترین فاصله را با حوزه سخت و کاربردی و بعد با حوزه سخت و محض دارد و نزدیکترین حالتش به نرم و کاربردی خواهد بود.
فاصله زیاد بین حوزه مطالعات قرآنی و حوزههای کاربردی
پس فاصله زیادی بین حوزه مطالعات قرآنی و حوزههای کاربردی وجود دارد که سخت و کاربردی و نرم و کاربردی است و اینها نشان میدهد ارتباطگیری بین مطالعات قرآنی و حوزه علوم طبیعی بسیار سخت است و اگر بنا باشد این ارتباط برقرار شود، باید اختلافهای آن برطرف شود. در حوزه نرم و کاربردی، هر دو حوزه به مفاهیم انتزاعی میپردازند؛ یعنی حوزه مطالعات قرآنی و برای نمونه روانشناسی، پیرامون موضوعات انتزاعی صحبت میکنند و بههم قرابت دارند، اما میخواهیم محض بودن را از حوزه مطالعات قرآنی جدا کنیم و به آن را مطالعات کاربردی نزدیک کنیم.
از منظر میانرشتگی، برای اینکه بشود بین این حوزهها تعاملی برقرار کرد، به ایجاد زبان مشترک و ایجاد همسنخی بین دو حوزه نیازمند هستیم. وقتی پیرامون قرآن و علوم انسانی صحبت میکنیم یا وقتی از کاربردیسازی مطالعات قرآنی سخن به میان میآید، بحث علوم انسانی و قسمت نرم و کاربردی مورد نظر است، اما آیا این دو مولفه در قرآن و علوم انسانی وجود دارد؟ آیا زبان قرآن با زبان علم در آن حوزه همسنخ است و میزان تجانس و شباهت زبان مطالعات قرآنی با زبان دانشهای مدرن چقدر است؟ لذا باید به این نکات دقت شود.
در ارتباط با قرآن باید گفت که بیشترین قرابت را به زبان ادبیات و عرفان و بیشترین فاصله را با علوم کاربردی دارد و در زبان علم باید دقیقاً گزاره و معنایی که مورد نظر است، مطرح کرد و نیازمند زبان دِقّی و جزئی هستیم. زبان دِقّی یعنی در آن ابهامی نیست و زبان جزئی یعنی به دور از کلیگویی است و کلیگویی چیزی است که در آیات قرآن وجود دارد و وقتی سیوطی در مورد ایجاز و اطناب صحبت میکند، میبینید که یک آیه را آورده و میگوید این آیه ناظر به بیست مفهوم کلی است و این ویژگی برای متون ادبی خوب است، اما استفاده از چنین گزاره کلی در دانش مدرن، یک نقص محسوب میشود و مثلاً در علوم اجتماعی نمیتوان چنین کاری انجام داد.
دقیقاً باید گفت که چه گزارهای مد نظر است و این گزاره ناظر به چه موضعی است. باید معنایش را شفاف کنید و با وضوح معنای آن را بیان کنید که در زبان دانش مدرن با آن روبهرو هستیم. برای کاربردیسازی باید از این دو جهت بین زبان قرآن و زبان علم، زمینه مشترک به دست آورد. یعنی مفاهیمی که در قرآن مورد نظر ما هستند، باید شفاف شوند و در حالت کنونی، امکان اینکه بخواهید عبارتها را بردارید و از آنها مفاهیم اجتماعی، روانشناسی و ... پیدا کنید، باید به صورت جزئی باشد و وارد موضوع شوید و معنای دقیقی از عبارت استخراج کنید تا بشود به کاربردیسازی دست یافت. بنابراین میشود از این حوزه ورود کرد و پیرامون کاربردیسازی و امکام و عدم امکان آن صحبت کرد.
حوزه دیگری که میشود به آن ورود کرد، مسائل مربوط به دنیای واقعی است. در اینجا باید به یک تعریف از میانرشتگی اشاره کنم که «رپکو و همکارانش» دارند و میگویند میانرشتگی عبارت است از یک فرایند شناختی که افراد با گروهها به وسیله آن دیدگاههای رشتهای را به هم متصل کرده و برای اینکه ادراکشان را از یک مسئله پیچیده ارتقا دهند، به تلفیق بینشهای رشتهای و شیوههای تفکرشان میپردازد. تمامی این امور به منظور فهم مسئلهای از دنیای واقعی به کار گرفته میشود.
در این تعریف، میانرشتگی کاملاً ناظر به مسائل ملموس است و نه مسائل نظری. در دورههای اخیر بسیاری از توجهات به سمت مسائل کاربردی بشریت رفته است و این مسئله کاملاً در این تعریف خود را نشان میدهد. یک تعریف دیگر نیز عبارت از میانرشتگی ابزاری و مفهومی است و رویکردی که در میانرشتکی ابزاری وجود دارد، عملگرایانه است و میانرشتگی همچون فعالیت حل مسئله در نظر گرفته میشود.
وقتی از حل مسئله صحبت میشود، بحث ناظر به موضوعات کاربردی است. یعنی مشکلاتی که الان باید برطرف شوند و کاملاً هم تصریح میکنند که میانرشتگی ابزاری ناظر به مسائل واقعی است و وقتی از این میانرشتگی صحبت میکنیم، بحث ما این است که مسائل را حل کنیم.
یک بحث مهمی که در ایران کمتر بدان پرداخته شده، تحت عنوان فرایند میانرشتگی است. ابتدای جریان میانرشتهایها با تلفیقگراها آغاز شد. دغدغه اصلی آنها تلفیق بوده است و تلفیق یعنی دو دانش را باهم ترکیب میکنیم و از ارتباط این دو به دانش جدیدی میرسیم. یک اشکال اساسی از جانب کلگراها یا کلنگرها گرفته میشد که چرا تا این حد در مباحث نظری ماندهاید و هیچوقت مسائل دنیای واقعی را حل نمیکنید و این سبب شد که افرادی مانند «رپکو» کتابی تحت عنوان «فرایند میانرشتگی» تألیف کنند که دقیقاً ورود به کاربردیسازی مطالعات میانرشتگی بود. وقتی این کتاب را میخوانید، از ابتدا تا انتها در حوزههای علوم اجتماعی، علوم طبیعی و علوم انسانی با مثالهای عینی مواجه میشود. بنابراین، ما در مطالعات میانرشتگی با حل مسئله روبهرو هستیم و این یک رویکرد اخیر است.
یک کتاب مهم نیز به نام «Case Studies in Interdisciplinary Research» وجود دارد که مشتمل بر بحثهای بسیار جالبی است و در هر فصل یک مسئله عینی را مطرح میکند. برای نمونه، مثالی که در این کتاب آمده و به مطالعات قرآنی نیز میتواند نزدیک باشد، مسئله ابعاد حقوقی ازدواج و طلاق و مقایسه آن با منظر دینی در کتاب تورات است. چراکه اختلاف اساسی بین این دو منظر وجود دارد و میخواهد ارتباطی بین آنها برقرار کند. ما نیز بحث مهریه را داریم که خود مهریه از قرآن گرفته شده، اما ضمانت اجرایی آن از یک امر مدرن است، همچنان که اگر کسی آن را پرداخت نکند، به زندان میرود و زندان هم یک مفهوم مدرن محسوب میشود، اما چنین ارتباطی بین مهریه و زندان رفتن فرد در مفهوم اسلامی نیست. در مقوله ازدواج و طلاق، قانون مدرن را بدون در نظر گرفتن تناسب، با متون اسلامی مخلوط کردهایم.
فرارشتهای و ارتباط آن با کاربردیسازی مطالعات قرآنی
یکی دیگر از حوزههایی که به کاربردیسازی ارتباط دارد، مفهوم فرارشتهای است و دو معنا برای آن مورد نظر است؛ یکی عبور از مرزهای دانش که بین دانشهای مختلف میخواهیم ارتباط برقرار کنیم و میخواهیم از مرزهای رشتهای عبور کنیم و معنای دوم، عبور از حوزههای دانشی است که ما از فضای دانش خارج میشویم و از تکنسینها نیز استفاده میکنیم و لازم نیست فقط افرادی که در پژوهش ما دخیل هستند، آکادمیسین باشند، بلکه میتوانید از متخصصهای خارج از دانش نیز استفاده کنید.
یک حوزه دیگر که وجود دارد، بحث ساختار دانش مدرن و اسلامیسازی علوم است که در حوزه فرارشتهای انتقادی قرار میگیرد، چون نگاه انتقادی به ساختار دانش دارد. اما درست است که میخواهند علوم انسانی قرآنبنیان درست کنند، اما دو اشکال اساسی وجود دارد که باید به آن توجه داشت؛ یکی عدم توجه به تمایز زبان قرآن و زبان علم است و دیگری اعتقاد به مرجعیت قرآن و نفی دیالوگ میان قرآن و علم. در میانرشتهای به دنبال گفتوگو هستیم و سرشت میانرشتهای با گفتوگو ساخته شده است. در اسلامیسازی علوم انسانی، بحث مرجعیت قرآن مطرح میشود و در اینصورت نگاه بالا به پایین وجود دارد و قرار است نگاه دستوری به دانش داشته باشند. البته که نمیخواهیم قرآن را همعرض علوم اجتماعی قرار دهیم، بلکه قرار است برداشت و فهم خود را از آیات در کنار دانش قرار دهیم و این همعرضی اشکالی ندارد و میتواند در گونههای ارتباط دانش قرار بگیرد.