در یکی از سرکشیهایی که توسط وی در روستای ماهان صورت گرفته بود، به این روستا علاقمند شده و دستور داد تا باغ و عمارتی را نزدیک به این روستا برای وی بسازند. عملیات ساخت آغاز شد و معماران راهی ماهان شدند تا بتوانند باغی در شان حضرت والا بسازند.
اما دو اتفاق عبدالحمید میرزا یا ناصرالدوله را سخت عصبانی و بیرحم کرد یکی شیوع گسترده وبا در کرمان بود که البته خود او به دهی به نام لاله زار که در خارج شهر بود عزیمت کرد تا مبادا این بیماری گریبان او را هم بگیرد و دومی از دست دادن چند تن از فرزندانش.
مردم دیگر از او میترسیدند، هر کسی که جرمی انجام میداد چه آن جرم بزرگ بود و چه کوچک سزای او مرگ بود، حال با طرق مختلف. یکی از روشهای او برای اعدام مجرمین (تازه آنهایی که جرمشان سبک بود) گردن زدن آنها بود، آنقد این اتفاق داخل کرمان رخ داد که او را شاهزاده کله کن نیز خطاب میکردند.
ناصرالدوله با این کار نظم و انظباط را در شهر دایر کرد، مثلا یکی دیگر از کارهایی که او به شدت با آن مخالف بود گرانفروشی بود. حکایت است که نانوایی، گران فروشی میکرد و این موضوع به گوش شازده ماهان (عبدالحمید میرزا همان شاهزاده ماهان است) رسید، تا موضوع را شنید دستور داد او را داخل تنور همان نانوایی انداخته تا عبرتی شود برای دیگر گران فروشان شهر.باغ شاهزاده ماهان کرمان یادگاری است از او که به یادگار مانده .
شازده ماهان در پایان عمر خود به گلو درد و تب شدید و اسهال خونی مبتلا شده بود و سرانجام در نیمه شبی از شبهای رمضان 1309 هجری قمری دعوت حق را لبیک گفت.