مسئله جمعیت، کاهش آن، جوانی جمعیت و رفتن به سمت سالخوردگی یکی از دغدغهها و موضوعات چالشی جامعه امروز ماست، چه این موضوع باب میل ما باشد و با افزایش جمعیت موافق باشیم چه نباشیم، آسیبهای پیری جمعیت و کاهش آن متوجه همه افراد جامعه و ما خواهد شد.
اساسا فرزندآوری از یک میل فطری به جاودانگی میآید، تحقیقات نشان میدهد امید به زندگی در خانوادههای دارای فرزند بیشتر؛ بالاتر از خانوادههای بدون فرزند است. در برخی از خانوادهها این مسئله مورد توجه قرار گرفته، پدران و مادران جوانی را میبینیم که ضرورت این مسئله را علیرغم مشغلههای اجتماعی و علمی خود در کر کرده و دارای ۳ یا ۴ فرزند و یا بیبشتر هستند، به نظر میرسد آن طور که باید در همدان این مسئله جا نیفتاده است.
از این رو نشستی با حضور کارشناسان برگزار شد تا چالشهای این مسئله را به صورت ریشهای بررسی کنند، در این نشست یک جامعه شناس جمعیت، یک روانشناس خانواده و دو مادر صاحب ۴ فرزند حضور داشتند. یادآور میشود ایکنا این نشستها را از جنبههای مختلف با حضور متولیان امر در زمینه جمعیت و کارشناسان و افراد با تجربه دنبال خواهد کرد.
حمید خاورزمینی، جامعه شناس همدانی در اولین نشست بررسی «چالشهای فرهنگی جمعیت و فرزندآوری» که در دفتر خبرگزاری ایکنا همدان برگزار شد، اظهار کرد: مسئله جمعیت مسئله پیچیدهای است، جمعیت تنها یک عدد و رقم در منطقه جغرافیایی نیست بلکه وقتی وارد حوزه تخصصی آن میشویم مشاهده میکنیم علمی است که پیچیدگیهای خود را دارد و با بسیاری از مسائل در ارتباط است.
مسئله جمعیت برای هر کشور یک مسئله حساس و مهم است؛ کشورهای دنیا ۳ سیاست جمعیتی دارند، سیاست افزایشی، کاهشی و ثبات جمعیت. هرمهای جمعیتی از حالت مخروطی با قاعده بسیار بزرگ یا قاعده کوچک به شکل برج مرتفع و یا بشکهای انواع و اقسام اشکال جمعیتی هر جامعه را نشان میدهد. مثلا جامعهای که نمودار جمعیتی آن شبیه بشکه باشد یعنی میزان متولدان آن با سالخوردگان یکی است.
اساس تغییرات جمعیتی ما که عنوان دقیق آن کاهش رشد موالید است دقیقا یک مسئله فرهنگی است. طبق تحقیقاتی که ۱۵ سال گذشته توسط یکی از اساتید جامعه شناس جمعیت شناس دانشگاه بوعلی سینا در استان کردستان انجام شد، نتایج آن گویای این بود که مردم این خطه از کشور همچون پایتخت و استانهای مرکزی تمایل به داشتن دو فرزند دارند و در این زمینه شبیه استان سیستان و بلوچستان و یا پایتخت یک کشور مسلمان اهل سنت همچون ریاض فکر نمیکنند، این مسئله نشان از تأثیرات فرهنگی سبک زندگی شبه مدرن است و در این زمینه بسیاری از مؤلفههای دیگر از جمله باورهای مذهبی کنار رفته است.
تغییرات سبک زندگی ما مسائلی را تحت عنوان فرهنگ در زمینه جمعیتی ایجاد کرده که ریشه آن را میتوان در مسائل اقتصادی مشاهده کرد. یعنی امروز مسئله جمعیتی ما فرهنگی شده اما ریشه در اقتصاد دورههای پیشتر دارد. در زمانی که مسئله اقتصادی در این فرهنگ اثرگذار بود مورد توجه قرار نگرفته است. البته در کنار این مسئله بالا رفتن انتظارات در سطح زندگی و رفاهیات هم اثر خود را دارد و مؤلفه تأثیرگذار دیگری است.
در مسئله فرهنگسازی در زمینه جمعیت باید از متخصصان روانشناسی آن هم در زمان طلایی بهره گرفته میشد. راهی به جز این نداریم که خانوادهها بدانند تک فرزندی برای آنها آسیبهای زیادی دارد و این در جامعه جا بیفتد که خانوادههای تک فرزندی به آوردن فرزند دوم و خانوادههای دارای ۲ فرزند به آوردن بچه سوم مجاب شوند.
بر اساس انفجار اول جمعیت در دهه ۶۰ و طبق سرشماریها در سال ۱۳۶۵ بیشترین رشد جمعیت را در کشور داشتهایم. طبق الگوهای همان دوره این موالید باید در ۲۰ تا ۳۰ سال بعد که آن افراد ازدواج میکردند، در دهه ۸۰ نیز یک انفجار جمعیتی دیگر اتفاق میافتاد اما به دلیل مشکلات به ویژه اشتغال، دومین انفجار جمعیتی در ایران رخ نداد.
در این زمان وقتی جوان به سن ازدواج میرسید، طبق الگوهایی که از قبل دیده بود اشتغال و ازدواج را یکی از اهداف خود میدانست. اما در دهه ۸۰ جوانان (متولیدن دهه ۶۰) در زمینه اشتغال با مشکل مواجه شدند، این الگوها در زندگی بسیاری از این جوانان محقق نشد و لاجرم به الگوهای دیگری روی آوردند.
اگر انفجار دوم جمعیتی حتی به صورت محدودتر اتفاق میافتاد، امروز ما به مشکل کاهش عدد جایگزین در زمینه جمعیت نمیرسیدیم. امروز از آمار سطح جایگزینی پایینتر قرار داریم. البته ما نیازی به افزایش جمعیت نداریم بلکه در زمینه جایگزینی با چالش مواجه هستیم.
از سوی دیگر قرار بر این بود در دهه ۷۰ توسعه پیدا کنیم، این رویداد رقم نخورد و جهشها به طور کامل اتفاق نیفتاد مگر در ظواهر زندگی که موجب تغییر سبک زندگی شد که این خود نیز یکی از ریشههای فرهنگی مشکلات جمعیتی امروز است. در کل این مسائل تغییرات فرهنگی را رقم زد. امروز تابع فرهنگ تغییر یافته در اثر اقتصاد هستیم.
بنیاد بسیاری از مسائل اجتماعی از اقتصاد شکل میگیرد و در اصل اقتصاد تبدیل به یک سبک زندگی میشود که ادامه پیدا میکند. گاهی ممکن است بنیادهای اولیه اقتصادی هم تغییر کند اما آن سبک زندگی به صورت عادت یا عادتواره ادامه پیدا کند.
مهدی وکیلی، روانشناس خانواده و از فعالان مسئله جمعیتی در همدان، نیز در این نشست، با بیان اینکه مسئله کم شدن تمایل افراد به فرزندآوری یک پدیده فرهنگی است، اظهار کرد: این فرهنگ به عنوان ذهنیت در خانوادهها ایجاد شده، میل جوانان به ازدواج نیز کم شده است. دولت با حرکات ناگهانی یک باره نمیتواند افزایش جمعیت را محقق کند. بلکه با ایجاد زیرساختهای مناسب این مهم تحقق پیدا میکند، مردم خود به خود وقتی ببینند زیرساختها فراهم است به این سمت میروند.
یکی از مشکلاتی که متوجه ازدواج دیرهنگام و عدم تمایل به فرزند آوری است، بالا رفتن سطح توقعات است. در پدیدهها و رفتارهایی که در یک جامعه رخ میدهد مثل فرهنگ در پوشش، فرهنگ در مصرف یا فرزندآوری و ... یعنی مجموعه هنجارها و رفتارهایی که اتفاق میافتد، مسائلی از جمله اقتصاد، ارتباط بین فرهنگها، آب و هوا، آموزشها، تحریمهای مستقیم و غیرمستقیم، عداوتها و روابط با سایرین، تبلیغات و ... زمینه سازی کردهاند. پدیدههای اجتماعی با توجه به زیرساختهای جامعه مسیر خود را میرود و کاری به بایدها و نبایدها ندارد.
در گذشته نگاه والدین به فرزند نگاه حمایتگری بود که فرزندان هم در کار و هم در شرایط دیگر کمک کننده پدر و مادر خود بودند اما امروز به فرزند به عنوان مکملی برای ازدواج نگاه میشود که والدین تا سالهای زیادی آنها را حمایت میکنند.
با توجه به اینکه در دنیا هیچ مسئلهای را نمیتوان به صورت مطلق خوب یا بد دانست، پدیده تک فرزندی هم میتواند موارد مثبتی داشته باشد که به آنها اشاره میکنیم؛ به گفته والدین تک فرزندان، آنها توان مالی خود را برای فرزند خود به صورت تمام و کمال قرار میدهند و وقت بیشتری برای آنها میگذارند.
از نظر این والدین برای تربیت یک فرزند توجه و انرژی بیشتری میتوان گذاشت تا ۳ یا ۴ فرزند و محبت بیشتری را میتوان نسبت به آن فرزند صرف کرد، تضمین آینده فرزند از سوی پدر و مادر برای تک فرزند بیشتر اتفاق میافتد، این فرزندان آدابدانتر از چند فرزندیها تربیت میشوند، این موارد مزایای تک فرزندی است.
اما معایب تک فرزندی با توجه به تعدد آسیبها بر مزایای آن مقدم است، طی تحقیقاتی که در کشور چین بر تک فرزندان صورت گرفت نتایجی به دست آمد که این افراد پرتوقع، تنبل، دارای برخورد هجومی و گستاخانه هستند، با مشکلات فیزیکی از جمله چاقی به دلیل تحرک کم، روبرو هستند، این موارد تا حدود زیادی در کشور ما نیز وجود دارد.
تک فرزندان به دلیل نداشتن خواهر و برادر و ارتباط با آنها، مهارتهای ارتباطی ضعیفی دارند که مشکلات ناشی از آن در آینده و در مسئله ازدواج نمود پیدا میکند، اگر دختر و پسری که تک فرزند هستد و این ویژگیها را دارند با یکدیگر ازدواج کنند در ارتباط کلامی، همدلی و ... مشکل پیدا میکنند و این موجب بالا رفتن اتفاقاتی همچون طلاق در جامعه میشود.
در خانوادههای تک فرزندی، پدر و مادر حتی اجازه ایجاد آرزو را به فرزند خود نمیدهند چراکه قبل از نیاز فرزند هر چه لازم است را برای او تهیه میکنند. رویابافی، آرزو و تخیل که هر یک استعداد محسوب میشود در این افراد، کم دیده میشود.
این کودکان در آینده با بیهدفی روبرو میشوند و این مشکل از تلاش بیاندازه پدر و مادر برای رفع نیازهای آنها نشئت میگیرد، فرزند دچار عدم تلاش و نداشتن انگیزه کافی میشود، معمولا تک فرزندان چشمانداز شغلی ندارند. در روانشناسی مهارتی به نام ارسال محبت داریم وقتی این ارتباط در کودکی ایجاد شود، افراد مهارت جذب را یاد میگیرند و این مهارت در تک فرزندان دیده نمیشود.
معمولا غیر از پدر و مادر، پدربزرگها و مادربزرگها و سایر فامیل به تک فرزندان، توجه زیادی دارند و این توجه موجب میشود، فرزندان احساس تکبر و غرور پیدا کنند، با توجه به این غرور کاذب آنها اگر کاری را شروع کنند زود رها میکنند و احساس مهم بودن که در آنها وجود دارد باعث میشود زود جا بزنند. این افراد اغلب هدف گذاری برای آینده ندارند. همچنین مواردی از پرخاشگری و خودکشی در تک فرزندان در آمار وجود دارد که ناشی از هدف نداشتن است.
با توجه به اینکه رقابت یک مهارت و هنر است که در ابتدا برای رشد فردی لازم است و سپس جامعه را به تکاپویی و تعالی میرساند، در تحقیقات نشان میدهد تک فرزندان در رقابت زودتر جا میزنند، از طرفی تمایل و رغبت برای گرفتن جایزه ندارند چراکه با توجه به فراهم بودن بیشتر امکانات، ذوقی برای آن جایزه ندارند.
مهارت شجاعت نیز در افراد چندفرزندی بیش از تک فرزندان دیده میشود چراکه در خانوادههای چند فرزندی ستیزهجویی، مشاجره و دعوا به دلیل کمتر بودن امکانات وجود دارد، این البته به شرطی است که پدر و مادر دخالت نکنند فقط نظارت داشته باشند. در تک فرزندان حق خواهی در دعوا و مشاجره با هم نوعان خود وجود ندارد.
عدم مهارت در دعوا، بر خلاف تصوری که ایجاد شده، دعوا ناهنجار و مسئلهای منفی نیست بلکه دعوا در مواردی نیاز است و حتی شجاعت میآورد. معمولا در خانوادههای چند فرزندی دعوا زیاد اتفاق میافتد و این کودکان در آینده در اجتماع هم میتواند در مقابل ظلم و زور در محیط کار و سایر فضاهای اجتماعی بایستند و در حق خواهی جسارت به خرج دهند و اعتراض کند.
در کودکان تک فرزند میزان توجه پدر و مادر گاها بیش از اندازه است، در خانوادههای چند فرزندی کودکان کمک کننده به پدر و مادر هستند و والدین در اصل حاکم هستند اما این موضوع در خانوادههای تک فرزندی دیده نمیشود؛ گویی کودک متولد شده که پدر و مادر فقط در خدمت او باشند این مسئله وقتی پدر و مادر به سن پیری برسند با چالشهای اساسی روبرو خواهد شد، به طور مثال وقتی والدین ۷۰ یا ۸۰ ساله شوند و نیاز به مراقبت دارند، فرزند آنها که فقط دیده به او توجه میشود حال نمیتواند از پدر و مادر خود مراقبت کند و این مسئله گریبان خود والدین را میگیرد.
کودکان تک فرزندی دچار اعتماد به نفس کاذب میشوند چراکه در همه امور خود حمایت و همراهی والدین خود را دارند، به طور مثال این مسئله در اعزام به سربازی و ثبت نام دانشگاهها و شرکت در آزمونهای استخدامی و ... به چشم میخورد. چک کردن و نظارت همیشگی والدین کودکان را افرادی غیر خودمختار بار میآورد که همیشه نیازمند تایید و حمایت آنهاست.
نسرین ملکی، دیگر مادر ۴ فرزندی که در این نشست به همراه دختر بزرگ خود ۲۲ ساله و دختر کوچک یک ساله حضور پیدا کرد، اظهار کرد: ۱۹ ساله بودم که فرزند اولم به دنیا آمد، فرزند اولم دختر ۲۲ ساله، فرزند دوم پسر ۱۸ ساله، یک پسر ۸ ساله و یک دختر ۱ ساله دارم. به نظرم من مادر چهار تک فرزند هستم چون اختلاف سنی بین فرزندان و جنسیتهای مختلف آنها موجب شد که در برهههای نقش تک فرزند را داشته باشند.
فضای جامعه چه بخواهیم چه نخواهیم تغییر کرده است نمیتوان به سبک زندگی گذشته برگردیم و به عبارتی پسرفت کنیم. دیگر به خانوادهها نمیتوان گفت عروس و داماد با پدر و مادر خود در یک خانه همچون قدیم زندگی کنند. امروزه در مواردی حتی فرزند اول، فرزند دوم و فرزندان دوم بچه سوم را نمیپذیرند.
من به عنوان یک مادر در دهه ۷۰ با توجه به فرهنگ کنترل جمعیتی که روبرو بودم با وجود اینکه دوست داشتم فرزندان بیشتری داشته باشم اما چون جامعه دیگر فرزند زیاد را نمیپذیرفت و بر اساس فرهنگی که داشت به تازگی در کشور ایجاد میشد من هم مثل سایر زنان جامعه ترجیح دادم دو فرزند داشته باشم؛ دوست داشتم ادامه تحصیل دهم، چقدر در مقایسه با خانوادهای از اقوام که ۴ فرزند داشتند، تحسین میشدم در آن زمان بچه چهارم خانواده از یک سری امکانات از جمله داشتن دفترچه بیمه محروم بود و سرخورده میشد و خانوادهها به خاطر فرزندان زیاد معذب بودند.
در آن زمان فرهنگ کار خودش را کرد و موفق هم بود، اما امروز این فرهنگسازی با تبلیغات کلیشهای مثل شعارهای پیش پا افتاده خانه مادربزرگه و ... امکان پذیر نیست بلکه با حضور اساتید و متخصصان این زمینه که به صورت تبیینی وارد شوند باید حل شود.
به عنوان یک مادر ۴ فرزند پافشاری روی خواسته، اعتماد به نفس واقعی، استقلال و تلاش برای رسیدن به خواستهها، فعالیت زیاد و پرجنب و جوش از جمله ویژگیهای مثبت فرزندانم به عنوان یک خانواده چند فرزندی است.
با توجه به اینکه دو فرزند من به دلیل اختلاف سنی نسبتا زیاد با فرزند بعدی فاصله دارند لذا تربیتی شبیه تک فرزندان دارند، به عینه معایب تک فرزندی را در دو فرزندم میبینم و تربیت چند فرزندی را در دو فرزند دیگرم مشاهده میکنم، یعنی به عبارتی من مادر دو تا دو فرزند هستم، به نظر من اگر فاصله سنی بین کودکان کمتر باشد از لحاظ تربیتی رشد بیشتری خواهند داشت. بهتر است کودکان پشت سر هم و با اختلاف سنی کمتر باشند که هم برای مادر رسیدگی به فرزندان راحتتر باشد هم ارتباط بهتری بین آنها شکل میگیرد.