به مناسبت روز معلم توسط معاونت فرهنگی جهاد دانشگاهی و با همکاری خبرگزاری ایکنا از معلم بازنشسته و پیشکسوت قرآنی در همدان تجلیل شد.
این معلم بازنشسته با وجود اینکه ۱۶ سالی از بازنشسته شدنش میگذرد اما هنوز هم با دانش آموزان در ارتباط است، به صورت جهادی در مدارس به عنوان پیش نماز که اغلب مدارس استان همدان با کمبود امام جماعت روبرو هستند حضور پیدا میکند و بعد از نماز جلسه قرآنش دایر است.
بقیه زمان روزانه خود را هم وقف ساخت مسجدی در شهرک فرهنگیان کرده که ۱۰ سالی از آغاز ساخت آن میگذرد اما به دلیل محدود بودن کمکهای مردمی هنوز نیمه ساخته است.
امینی می گوید: پیش از انقلاب با جلسات قرآن آشنایی داشتم اما بعد از انقلاب با وجود اینکه معلم مقطع دبیرستان بودم و رشته تخصصیام دینی و قرآن و عربی بود در روخوانی قرآن ضعف داشتم. حدود سال ۱۳۷۸ سفری به مشهد داشتم، هر شب در کنار پنجره فولاد بیماران و معلولان زیادی میدیدم که به امام رضا(ع) دخیل بستهاند، به جای خود بیشتر برای آنها دعا میکردم احساس میکردم خودم چیزی نمیخواهم تا اینکه شب آخر به دلم افتاد از امام رضا(ع) چیزی به عنوان هدیه بگیرم، حتی چیزی به زبان نیاوردم فقط در دل از امام رئوف هدیهای خواستم.
در آن زمان هر سال در دبیرستان امیرالمومنین(ع) شهرک فرهنگیان در ماه مبارک رمضان جلسه قرآن برگزار میشد؛ کودکان و نوجوانان در این جلسه حضور پیدا میکردند اما تا آخر ماه رمضان رفته رفته این شرکت کنندهها به صفر میرسید و کسی دیگر باقی نمیماند. بعد از سفر مشهد، با حاج حسین قرهباغی استاد قرآن که در شهرک فرهنگیان بود بیشتر آشنا شدم، تجوید و ترتیل را از او آموختم، در همان سال برای اولین بار مرکز جامعةالقرآن در همدان راه افتاد، کودکانی که برای روخوانی علاقه چندانی نشان نمیدادند اما برای کلاسهای حفظ این مرکز خیلی علاقمند شدند و رفته رفته قرآن آموزاتن بیشتر شد.
در دبیرستان نیز آموزش حفظ قرآن را برای کلاس دهمیها برگزار کردیم، حدود ۱۶ نفر از این دانش آموزان به جامعةالقرآن رفتند و یک ساله حافظ کل قرآن شدند از جمله مهرداد نجفی که امروز از معلمان شاخص قرآنی در شهرستان بهار است. رفته رفته به تعداد قرآنیان اضافه میشد و این از عنایت امام رضا(ع) بود.
در منزل مجموعه کامل المیزان را داشتم، آن را سال ۱۳۵۸ با اولین حقوقی که دریافت کردم خریداری کرده بودم، تا قبل از بازگشت از این سفر مشهد هربار تفسیر را میخواندم خسته میشدم، چون متوجه نمیشدم و آن را کنار میگذاشتم. بعد از این سفر نمیدانم چطور شد یک باره به خودم آمدم دیدم در مسجد قمر بنیهاشم(ع) شهرک فرهنگیان در حال بیان تفسیر قرآن بر اساس المیزان هستم. ورود به عرصه تفسیر چیزی برنامه ریزی شده برایم نبود اینکه بگویم خود برنامهریزی کردم و برای آن تلاش کردم و پیشرفت کردم، اصلا اینطور نبود بلکه لطفی از سوی امام رضا(ع) بود که در آن قرار گرفتم.
فعالیتهای قرآنی ما رنگ و بوی دیگری گرفت، هم جلسات حفظ و هم ترتیل گسترش پیدا کرد، از همان سال طلاب زیادی از این مسجد (قمر بنیهاشم) به حوزه علمیه رفتند یعنی یک بُعد از کار ما تربیت طلبهها بود. این افراد با دید باز و مشورت حوزه علمیه را برای ادامه تحصیل انتخاب کردند.
دیگر شب و روز سرم در قرآن بود، برای بیان تفسیر در مسجد مطالعه میکردم در کنار تفسیر المیزان آثار آیتالله جوادی را هم مطالعه میکردم، در آن زمان یعنی حدود ۲۵ سال پیش آثار ایشان به صورت کتاب منتشر نشده بود، از حوزه علمیه نوارهای کاست سخنرانی ایشان را تهیه میکردم و جواب سوالاتم را از بین این سخنرانیها پیدا میکردم، کار سادهای نبود، امروز اینترنت و تکنولوژی در زمینه مطالعه بسیار یاری دهنده است.
بعد از اتمام خدمتم در کسوت معلمی برنامه خاصی برای بازنشستگی نداشتم؛ انگار راه و نوع خدمت خودش سر راهم قرار میگرفت، مدتی در بهزیستی به عنوان کمک مربی مشغول شدم؛ بچههای کوچکی که نیاز به مراقبت داشتند، چون خودم بچه داشتم مشکلاتشان را درک میکردم و آنها را کمک میکردم مدتی شبها به منظور کمک به این کودکان در مرکز بهزیستی میماندم.
در کل برای برگزاری جلسات قرآن، کار کردن در حوزه تفسیر و حضور در مسجد قمر بنیهاشم(ع) و بهزیستی اصلا برنامهریزی و هدفگذاری نداشتم، فکر میکنم خداوند مرا لایق دانست که جرعهای از عطر قرآن را بچشم و تمام اینها را از دعای مادر میدانم. هر چه داریم از سفره اهل بیت علیهمالسلام است، دوست داشتم بیش از این در حوزه قرآن پیشرفت کنم اما به همین هم راضی هستم و شکرگزار خدا.