و آنچنان به قرآن دل بسته بود که می فرمود:
“اگر تمام مردم دنیا در مشرق و مغرب بمیرند، وقتی قرآن با من باشد، هیچ گونه وحشت نمی کنم”.
و هنگامی که در نماز به آیه مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ می رسید، آن قدر آن را تکرار می کرد که نزدیک بود از دنیا برود. و هنگام نماز، به جای سخت و ناهموار می رفت و به نماز مشغول می شد، و بر زمین سجده می کرد. روزی به کنار یکی از کوههای مدینه رفت و روی سنگ سخت و داغی به نماز ایستاد. آن حضرت از خوف خدا، بسیار می گریست، به طوری که وقتی سر از سجده برمی داشت، بر اثر اشک زیاد، گوئی در میان آب فرو رفته و بیرون آمده است.
آن بزرگوار، در انجام عبادت، کوشش فراوان داشت، به گونه ای که فاطمه دختر علی علیه السّلام نزد جابر انصاری آمد و گفت:
“ما بر گردن شما حقوقی داریم، یکی از حقوق ما این است که هرگاه دیدید یکی از ما به خاطر عبادت بسیار، در معرض خطر است، به او یادآوری کنید و او را به حفظ جان، سفارش نمائید، و این علی بن الحسین علیه السّلام یادگار پدرش است که بر اثر کوشش فراوان در عبادت، خود را در پرتگاه خطر شدید قرار داده است، و از بسیاری سجده، پیشانی و کف دستها و روی زانوهایش پینه بسته، و جانش را در رنج شدید انداخته است! ”.
جابر به خانه امام سجّاد علیه السّلام آمد، و پس از طلب اجازه، وارد خانه شد. آن حضرت را در محراب عبادت دید که بسیاری عبادت، او را فرسوده نموده بود، عرض کرد: “برای حفظ جان خودتان کمتر عبادت کنید”، امام سجّاد علیه السّلام در پاسخ فرمود:
یا جابر! لا ازال علی منهاج ابویّ، متأسّیا بهما حتّی القاهما
“ای جابر! من همواره همانند رفتار پدرانم هستم و به آنها اقتدا می کنم تا به دیدارشان نائل گردم”.