دبیر گروه جامعهشناسی کشورهای اسلامی در نشست «تحلیل تئوریک از واقعه عاشورا» که به همت کافه اندیشه سازمان دانشجویان جهاددانشگاهی قم و با همکاری کانون برهان دانشگاه قم روز گذشته، ۱۱ مردادماه بهصورت مجازی برگزار شد، گفت: در جلسه قبل در نشست «عاشورا پدیدهای تاریخی یا فراتاریخی» درخصوص نگاه ما به عاشورا صحبت شد، اینکه نباید صرفاً تاریخینگر باشیم و ایرادات نگاه صرف تاریخی را برشمردیم. حال پرسش این است که چگونه ببینیم برای دیگری که با ما اشتراک نظر ندارد قابل فهم باشد و بتوانیم این مفاهیم را به نحو اقناعی منتقل کنیم و هم برای جامعه امروز مفید باشد؟
وی افزود: باید پدیده عاشورا را در یک رویکرد و دیدگاه تئوریک درک کنیم، رویکرد تئوریک مجموعه قضایایی است که با هم همسونگری دارد و همسونگری یعنی نسبت و رابطه متغیرهای مستقل و وابسته با یکدیگر مشخص است؛ برای نمونه اگر در یک تئوری مشخص شود اقتصاد مهمتر از سیاست و فرهنگ است در قضایا و فرضیهها هم باید همین باشد. نمیشود در یک قضیه اقتصاد را متغیر مستقل گرفت و در قضیه بعد فرهنگ را، اگر اینگونه باشد همسونگری ندارند و در نتیجه دچار پارادوکس میشویم و این تئوری نیست.
دبیر گروه جامعهشناسی کشورهای اسلامی با اشاره به اینکه نظریه این پتانسیل را دارد که از شرایط تاریخی، زمانی و مکانی خود جدا شود و قابلیت تعمیم پیدا کند، گفت: دقت کنیم وقتی میگوییم در یک موضوع باید نگاه فراتاریخی داشت در واقع باید نگاهی تئوریک داشت. فراتاریخی به این معناست که از شرایط و وضعیت آن برهه تاریخی رها شویم و برخی از موارد و عناصر تاریخی را بتوانیم تعمیم دهیم.
حجتپناه گفت: بنابراین اگر میخواهیم از عاشورا برای امروز استفاده کنیم و اگر به تعبیر قرآن «إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ» و به راستی از صادقین و راستگویان هستیم و معتقدیم «اِنَّ الْحُسین مِصباحُ الْهُدی وَ سَفینَهُ الْنِّجاة؛ امام حسین (ع) چراغ هدایت و کشتی نجات است» اکنون که همچون بسیاری جوامع در یکسری مسائل و مشکلات و بلایا گرفتار هستیم باید بتوانیم رویکرد حسینی را به یک تئوری تبدیل کنیم و به وسیله آن تئوری از بلایا و مصائب و مشکلات نجات پیدا کنیم.
وی افزود: اولین گام برای اینکه یک تئوری شکل بگیرد، فهم هستیشناسانه تئوری است. اصولاً هستیشناسی مبنای تمام امور است که ممکن است به آن مبنا واقف باشیم یا نباشیم، اما چه به این بنیان خود آگاهی داشته باشیم و چه نداشته باشیم، این هستیشناسی تعیینکننده نحوه تفکر و تصمیمات ماست؛ در واقع همه ما در مغز خود یکسری تفکرات، استنتاجها، نتیجهگیریها و استدلالهایی داریم، اما فردی متفکر است که مبانی تفکر خود را بشناسد و اصلیترین مبانی تفکر نیز هستیشناسی است.
دبیر گروه جامعهشناسی کشورهای اسلامی با اشاره به دو پرسش اساسی که این هستی چیست و ما با هستی چه نسبتی داریم، ادامه داد: در دیدگاه هستیشناسی دو دیدگاه داریم؛ اول اینکه «هستی به ما هو هستی وجود دارد» و دوم آنکه «هستی را خدا خلق کرده است» و این پرسشها مهمترین بنیانهای اصلی هستیشناسی است. وقتی بدانیم هستی چیست و با هستی چه نسبتی داریم و به این مبانی آگاه باشیم، الگوی رفتاری خود را بر این زمینه تنظیم میکنیم و فکر منظمی داریم؛ لذا آدم و جامعه متفکری خواهیم شد و در غیر این صورت باری به هر جهت خواهیم بود.
وی گفت: دانستن و پاسخ به هستی چیست الزاما نباید دال بر یقین و متقن باشد بلکه، اگر حداقل نگرشی نسبت به هستی داشته و به آن نگرش آگاه باشیم نیز کفایت میکند و نگرشها به شدت متفاوت است؛ ممکن است در یک جزیره افرادی قورباغهپرست باشند و در یک فرق ضاله انسان را خدا بپندارند یا اینکه انسانهایی شبیه فرعون و نمرود ادعای خدایی داشته باشند و فکر نکنید این دو از ساحت جهان رخت بربستند بلکه نمرودها و فرعونها و یزیدها هنوز هم در جامعه امروز جهانی در اشکال مختلف هستند. حتی ممکن است عدهای خداباور نباشند و دیگر اینکه نداشتن خدا یا چندخدایی بودن میتواند یک موضع هستیشناسانه باشد.
حجتپناه با اشاره به اینکه اینجا قرار نیست در مقام یک مؤمن بلکه بهعنوان یک منتقد متدولوژیکال قرار است صحبت کنیم، اظهار کرد: وقتی که میخواهیم به یک نظریه یا گفتمان ارجاع داشته باشیم باید آن را به مواردی ارجاع دهیم که مورد قبول آن گفتمان باشد لذا اگر میگوییم مسلمانان معتقدند قرآن کتاب مقدس آنان است، ارجاع به قرآن از این حیث است، بنابراین نمیگویم قرآن صرفاً آسمانی و وحیانی و کتاب خداست بلکه بر این مبنای روششناسانه میخواهیم ارجاع دهیم که قرآن از منظر مسلمانان کتاب وحیانی است و این فرض را میپذیریم.